جستاری در اسلوب شناسی قصص قرآن  و منشأ وحیانی آنها

رخسانه دانش


 

چکیده

مقدمه

مفهوم شناسي

قصص

پيشينه‌ی قصه

مسلمانان و قصه

رابطه‌ی تفسير با قصه

ویژگیهای قصص قرآن

الف) خدا محوری

ب) بهرهگیری از جلوه‌های هنری

ج)  شبهه‌زدايي و جلوگیری سوء برداشت

کارکردهای قصص قرآن

الف) تقویت باورهای دینی

ب) الگوسازی و معرّفی اسوه

د) آشنايي با سنتهای تغيير ناپذير الهی

هـ) ترغیب به سیاحت و مشاهده‌ی آیات الهی

مستشرقان و قصه‌هاي قرآن

1. تورات

2. انجيل

نقد و بررسی

منشأ قصص قرآنی

وحی الهی

ادعاي نقش بحيراء راهب (جرجيوس) در تأليف قرآن

نقد و بررسي

بررسی  نقش «ورقة ابن نوفل» در تأليف قرآن

نقد و بررسي

اشکال سوّم: قرآن ساخته خود محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

اشکال چهارم: شیوه‌ی تاريخ نگاری قرآن وعدم توجّه به توالی رویدادها

ويژگی‌های تاريخ نگاری قرآن

1- واقع نگاری

2- عبرت آموزی

3- ابزار بودن تاريخ برای تعليم معارف

4- تکرار قصه‌ها

نتیجه‌ی بحث

فهرست منابع و مراجع

 

چکیده

قصه، کلامی است منظوم یا منثور كه جريانی را متعاقباً‌ و متوالياً تعقيب نمايد از آنجا که قصه درميان اقوام و فرهنگ‌های گوناگون نافذ و مؤثر بوده است. قرآن نيز به قصه توجه‌ خاصی داشته و در طول تاريخ دعوت اسلامی، مردم از قصه‌های قرآنی درس گرفته و پيام آموخته­اند. قصص قرآن نیز همانند دیگر اجزاء این کتاب مقدّس مستقیماً از ناحیه‌ی پرودرگار عالم به پیامبر اکرم اسلام وحی شده است و خود ایشان در نقل آنها نقشی نداشته با این وجود در سده­های اخیر برخی از مستشرقان با تکیه‌ی بر شباهت­ این داستان­ها با آنچه در کتب مقدّس پیشین وجود دارد، عهد قدیم را منشأ بسیاری از قصص قرآن دانسته و ارتباط پبامیر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با علماء یهودی و مسیحی را منشأ تألیف این قصص دانسته­اند. در این مقاله با نگاهی به برخی از اشکالات مستشرقین در این زمینه سعی شده است با توجه به شواهد تاریخی به آنها پاسخ داده شود.

مقدمه

ادبيات وهنرهاي ادبي ازدير باز يكي ازمهم‌ترين ومتداولترين شاخه هاي هنر به شمارمي‌آمده­اند و قصه نويسی و قصّه گویی همواره حضوري پيدا وپنهان درزندگي روزمره‌ی ما داشته ودارد وتاريخ فرهنگ وتمدن بشري بدون بهره­گیری ازاين مقوله، ناتمام ونابسامان مي‌نمايد. شايد ازهمين روست كه اديان الهي وكتب آسماني غالبا پيام خويش رادرمايه‌اي ازقصه وحكايت بيان مي‌داشته‌اند وبرتأمل وعبرت­آموزي ازسرگذشت پيشينيان بسي تأكيد مي‌ورزيده‌اند.

 درميان كتب آسماني، قران بي‌شك ازاين جهت رهاوردي بزرگ وبي مثال دارد. اصرار قرآن برقصه گويي وقصه خواني هرخواننده‌اي را به وجد وشگفتي وامي‌دارد. مستشرقان غربي نيز شبهات فراواني را در مورد مسأله‌ی داستان­های قرآن مطرح نموده­اند. پژوهش موجود درباره‌ی قصه‌هاي قران، دردوفصل تنظيم شده است. درفصل اول مباحث كلي قصه‌هاي قران بيان شده ودر فصل دوم بحث مستشرقان وقصه هاي قران مطرح شده است.

مفهوم شناسي

قصص

از حیث لغت «قصص» جمع «قصّه» و به معنای روايت كردن  است[1] و در معنای دیگر به معناي يك جمله از كلام نيز هست.چنانكه گفته مي‌شود «درسر، قصه‌اي دارد» و از همين قبيل است فرمايش خداوند متعال: «نحن نقص عليك أحسن القصص» يعني خوب‌ترين بيان را براي تو تبيين مي‌كنيم.[2]  امّا از حیث اصطلاح «قصه» به کلام منظوم یا منثور گفته می­شود که جريانی را متعاقباً‌ و متوالياً تعقيب بکند و يک هدفی هم داشته باشد که می‌توان خيالی يا واقعی باشد و بر اساس قواعد و متن نگارش پی‌ريزی شده‌ است.[3]

قصه از نظر قرآن سرگذشت حق و واقعی و صادقی است مبتنی بر دانش الهی که برای گسترش انديشمندی و ايجاد عبرت و در خردمندان طوری بيان می‌شود که شنونده يا خواننده آن را دنبال می‌کند.[4]

واژه‌ی قصص مطرح در قرآن، به معنی پی گرفتن سرگذشت و ماجرای واقعی است. البته هر قصه‌ای قرآني حق است و بر پايه حقايق ثابت و دور از هر گونه خرافه و باطل استوار شده وهرگز از صدق و راستی تهی نيست. بدين روي خيال، وهم و مبالغه در قصه‌ی قرآنی راه ندارد.[5]

در کنار «قصه» باید از «مثل» نام برد که در آن نمونه‌هايي از رويدادها و شخصيت‌ها  ارائه می­شود که اگرچه ممکن است اتفاق نيفتاده باشند امّا این احتمال وجود دارد هر لحظه در هر زمان و مکانی رخ دهند و صدق موضوعی یابند. بنابراين، در قرآن علاوه بر قصه‌های واقعی که با صدق همراه است و کذب و باطل در آن راه ندارد و خيالی و دروغ هم نيست «مثل» هم آمده و به آن اشاره شده که ممکن است اين مثل‌ها اتفاق بيفتد يا اتفاق خواهند افتاد و صدق موضوعی دارند.

پيشينه‌ی قصه

تاريخ قصه با تاريخ پيدايش بشر در زمين گره خورده و طی نسلها از حيث مبنا و معنا اشکال و انواع مختلفی به خود ديده و امروزه از آن به عنوان يکی از مصادر اصلی تاريخ تمدنها ياد می‌کنند. [6]

مردمان دوگانه پرست نخستين مردمانی بودند که با تمجيد از خدايان که آنها را خاستگاه نور،‌ باران و ... می‌دانستند يعنی تمام ضروريات اصلی زندگی، قصه را پديد آوردند تا اينکه قصه‌ها مبنای باور مردم قرار گرفتند و حکّام و پيشگوها و.. کاهنان برای استحکام قدرت خويش از آن بهره‌ها می‌بردند. همچنين برخی از قصه‌ها بصورت تفصيل در کتابهای پيامبران پيشين آمده است قصه‌ی حضرت آدم(عليه‌السلام) که دارای جزئياتی از قبيل مکان بهشت، نوع درخت ممنوع،‌...بوده است و تمام اين تفصيلات در تورات مذکور است و تلمود نیز دارای مباحث ادبی و داستان تاريخی است و در انجيل نيز درباره وقايعی از قبيل معجزات عيسی(عليه‌السلام)‌ به تفضيل سخن گفته شده است.[7]

مسلمانان و قصه

از آنجا که قصه درميان اقوام و فرهنگ‌های گوناگون نافذ و مؤثر بوده است. قرآن مجيد نيز به قصه توجه‌ خاصی داشته است و آنرا را با بلاغت و اعجاز وحی همراه نموده است و در طول تاريخ دعوت اسلامی مردم از قصه‌های قرآنی درس گرفته، پيام آموخته و با آن زيسته‌اند و از همان آغاز دعوت نيز، قصه گويي قرآن از ابزارهای تبليغی‌آن، بوده است.[8]

از صدر اسلام و از زمان نزول وحی مخاطبان قرآن کريم توجه خاصی به قصص قرآنی يا قصص انبياء پيشين نموده‌اند و دو پديده نيز در همين زمينه در همان صدر اول رخ داده است. يکی از آنها کوشش يکی از مشرکان مکه به نام نضر بن حارث بود که مردی با تجربه بوده و در شناخت قصص و اساطير ايرانی دست داشت و می‌کوشيد که در برابر جاذبه‌ی عظيم و به خيال او سحر‌گونه قرآن کريم، مقاومت کند و در جهت نفی حکمت ازآن برآيد و برای انصراف خاطر کسانی که مجذوب قرآن می‌شدند داستانهای رستم و اسفنديار و داستانهايي که از ايران باستان که بعدها در «‌شاهنامه»‌ مدون شد براي آنان می‌خواند که به تعبير قرآن کريم «لهوالحديث‌» يعنی داستان سرگرم کننده‌ی و بی‌پايه و آکنده از اساطير و خرافات بود. (درباره او آيات، 122 انعام،‌36 انفال، 190 اسراء، 3، 8 حج، 4فرقان، 20 لقمان، همه شرح و هم توضيح آنها را در تفاسير کهن مانند تفسير ابوالفتوح رازی، ميبدی، طوسی و طبرسی می‌توان ملاحظه کرد.)

 پديده‌ی ديگر، نقل و حکايات اهل کتاب، مخصوصاً يهوديان اسلام آورده معاصر پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)  علی الخصوص( کعب الاحبار و وهب بن مبنه و عبدا.. بن سلام)‌ بود که برای شرح و بسط دادن به قصص قرآن از مأثورات ومسموعات خود به عنوان تفسير استفاده می‌کردند که به اسرائليات، معروف و بعضی از محققان و قرآن پژوهان به آنان توجه کامل دارند و بعضی بر عکس درباره آنها به کلی بدگمان هستند. به نظر مي‌رسد كه بايد با اسرائليات بااحتياط وانتقادعلمي مواجه شد و رد يا قبول كامل افراطي‌آن، زيانباراست.[9]

از قرون چهارم و پنجم به بعد کتابهای خاص داستان پيامبران اعم از عربی و فارسی از سوی نويسندگان مذاهب مختلف اسلامی پديد آمده است و پس از تواريخ، کهن­­ترين منابع قصص انبياء عبارتند از«‌ عرائيس المجالس فی قصص الانبياء،  اثر ابواسحاق احمد ثعالبی(م 427ق)،‌« قصص الانبياء» کسايي؛ قصص الانبياء نيشابوری( به فارسی) و همچنين قصص مندرج در دل تفاسير از تفاسير طبری گرفته تا تفسير سورآبادی و تفسير ميبدی و تفسير ابوالفتوح رازی و « قصص الانبياء‌» تاليف عماد الدين ابی الفداء اسماعيل بن کثير( 700 – 774ق)،«‌قصص الانبياء» تاليف قطب الدين سعيد بن هبة ا... راوندی (م 786 ق) و ...

 در عصر معاصر نيز از دانشوران عرب گروهی سرشناس به قصه‌های قرآن اهتمام ورزيده اند که البته بيشتر از مصر برخاسته­‌اند،[10] و از جمله‌ی آنها می­توان به  کتب«‌ قصص الانبياء» تاليف عبدالوهاب نجار، « دعوة الرسل الی الله تعالی»‌ تاليف شيخ محمد عدوی و « قصص قرآن» تاليف صدرالدين بلاغی، « اعلام القرآن» اثر شادروان محمد خزائلی ‌و« قصص قرآن» «‌ تأليف محمد احمد جادالمولی» اشاره کرد.

 جدی­ترين اثر که در باب قصه‌های قرآن در همين سمت و سو رخ نمود پايان نامه تحصيلی دکتر محمد احمد خلف‌ا... با نام «‌ الفن القصصی  فی القرآن الکريم» که اين اثر لبريز از برداشت‌های نو است. و وی شمار بسياری از قصّه‌های قرآن را زاييده خيال و تمثيل و اسطوره‌ پردازی به شمار می‌آورد. و مخالفان اثر وی را به نقد کشيده‌اند که شايد برترين پاسخ از آن عبدالکريم خطيب در اثرش به نام« قصص القرآنی فی منظومه و مفهومه» باشد. و عبدالحافظ عبدربه در «بحوث فی قصص القرآن» و کتابهای ديگری نيز در رابطه با قصص قرآن به نگارش درآمده‌اند که برای آشنايي بيشتر با آنها به دانشنامه قرآن، قرآن پژوهی ذيل ماده قصص قرآن مراجعه شود.[11]

رابطه‌ی تفسير با قصه

 ازمنظرابوالقاسم امامی،‌ رسيدن به تصور دقيق از مکانهای باستانی مذکور در قرآن با جغرافيای قصص قرآنی طبعاً در فهم آياتی که موضوع آنها در آن مکانها رخ داده است يا در ارتباط با آنها نازل شده است مؤثر است و عبرتهای مندرج در قصص قرآنی را آشکار‌تر و ارزشهای آن را ملموس‌تر می‌گرداند و تصور مفسر از اماکن باستانی قرآن کريم را اگر به راستی با منشأ حقيقی خود قطع باشد، مي‌توان بی‌اساس و متزلزل خواند[12]

ویژگی­های قصص قرآن

الف) خدا محوری

در بسياری از داستان‌های قرآن، اراده‌ی معجزه آسای خداوند به خوبی جلوه‌گر و حاکميت مطلقه‌ی پروردگار بر تمامی عوالم هستی، نمايان و قدرت بي‌پايان خداوند در ايجاد تغيير و تحولات و حوادث خارق‌العاده محسوس است.

آيه 21 سوره‌ی يوسف به نوعی به اين موضوع اشاره می‌کند آنجا که می‌فرمايد:« ... والله غالب علی امره و لکن أکثر النّاس لايعلمون» و خداوند بر امرش غالب است در حاليکه اکثر مردم نمی‌دانند.

ب) بهره­گیری از جلوه­های هنری

دين و هنر هر دو، ريشه در نهان جان و مايه در عمق هستی انسان و جهان دارند و ريشه در فطرت بشری دارند لذا اديان الهی و کتب آسمانی غالباً پيام خويش را درمايه‌ای از قصه بيان داشته اند[13]

در قصه‌های قرآنی هم چگونگی آغاز داستان و هم محتوا، دارای ابعاد هنری بسيار دقيق و ظريف است که گاهی داستان با يک پرسش شروع می‌شود يا ابتدا با دورنمايي از داستان بيان می‌گردد و با اينکه نتيجه آن ابتدا بيان می‌گردد و انواع داستانهای بلند، متوسط و کوتاه بيان شده است که علاوه بر تعقيب هدف اصلی دارای ابتکار و آفرينش هنری در چگونگی ارائه گزارش يک واقعيت را دارا می‌باشد.[14]

ج)  شبهه‌زدايي و جلوگیری سوء برداشت

طبيعی است که قرآن در قصه‌های خويش ادعاها و شبهه‌ها و گفته‌های حق‌ستيزان و باطل گرايان را نقل می‌کند اما به دليل پايبندی به همان اصول دعوت اسلامی هرگز از اين شبهه‌ها بی پاسخ نمی‌گذرد و اجازه نمی‌دهد که مخاطب دچار اشتباه و سوء برداشت گردد و زدودن شبهه معمولاً‌ با دو روش صورت می‌پذيرد با جاری ساختن حق به زبان طرف حق گرا با بصورت مستقيم در قالب نوعی ‌پی نوشت.[15]

کارکردهای قصص قرآن

الف) تقویت باورهای دینی

داستان به هر صورتی که باشد تأثير عميقی در خواننده يا بيننده می‌گذارد که استدلالات عقلی هرگز قادر به چنان تأثيری نيست، زيرا انسان قبل از اينکه عقلی باشد حسی است و بيش از آنچه به مسائل فکری بی‌انديشد در مسائل حسی غوطه‌ور است[16]

از جمله کارکردهای قصه‌های قرآن اين است که حصارهای تنگ‌ مادی می‌شکند و موجب تقويت ايمان دين باوران می‌شود. به گونه‌ای که آنان برپا شدن قيامت را به آسانی می‌پذيرند و به وعده و وعيد خداوند در دنيا و آخرت اطمينان حاصل می‌کنند. يک نمونه از اين را می‌توان در آيه 259 سوره‌ی بقره( داستان عزير) مشاهده کرد که باور مردم به تحقق معاد در اين قصه تقويت پيدامی کند.

ب) الگوسازی و معرّفی اسوه

عملی‌ترين و پيروزمندانه‌ترين وسيله‌ی تربيت، تربيت کردن با يک نمونه‌ی عملی و سرمشق زنده است... سرمشق و الگو به مردم عرضه می‌شود تا مردم همانند صفاتش را در خود تحقق بخشند و به رنگ آن نمونه واقعی درآيند. در قرآن نمونه‌ای از چهره‌های متنوع اسوه‌ها هر يک دارای صفات و شرايط ويژه‌ای آمده است لذا ضروری به نظر می‌رسد که به بررسی آن پرداخته شود.[17]

ج) عبرت آموزی

 در قصه‌های قرآنی سرگذشت پيشنيان به گونه‌ای بيان شده که تلاوت کنندگان آيات الهی هيچ‌گاه سرنوشت خويش را از سرگذشت اقوام گذشته جدا نمی‌بيند بلکه قدم به قدم با صحنه آرايی‌های داستان پيش می‌روند و همواره خود را درميان صحنه‌های تاريخ بشريت حاضر و زنده احساس می‌کنند و از سرگذشت مردمان دوران گذشته برای امروز و فردای خود عبرت می‌گيرند و پند می‌آموزند.[18] و خواننده اين قصص از تهذيب نفس و جمال روح و روشنی ضمير و دقت احساس و دقت وجدان و حکمت و ادب بهره‌مند می‌شود و به هدف عالی و مقصد تربيتی که مورد نظر قرآن است دست می‌يابد.[19]

د) آشنايي با سنتهای تغيير ناپذير الهی

در قصه‌های قرآنی آشنا شدن خواننده با سنت هاي الهی نهفته شده است. يکی از سنت‌های الهی در مقاطع مختلف زمانی بر آن بوده که حکومت ظالمان واژگون شود و مستضعفان به امامت و حکومت برسند تا عبرتی برای همگان باشد داستان حضرت موسی و فرعون از نمونه‌های بسيار روشن تحقق اين سنت الهی است.[20]

هـ) ترغیب به سیاحت و مشاهده‌ی آیات الهی

گرچه قرآن کريم بسياری از داستانهای خود را محدود به زمان و مکان نکرده امّا فهم دقیق و آشنايی با جغرافياي برخی قصص قرآن متوقّف بر بررسی موضوع آن قصّه است که از طریق سیر و سیاحت در زمین و کاوش در اماکن تاريخی است. معرّفی کردن جسد فرعون و آثار اصحاب کهف به عنوان آیه­ای از آیات الهی خود به نحو ضمنی انسان­ها را به تحقیق و تفّحص در آثار آنها بر روی کره‌ی خاکی ترغیب می­کند.[21]

مستشرقان و قصه‌هاي قرآن

قران كريم، تنها كتاب تحريف نشده آسماني ومهم‌ترين واساسي ترين متن ومنبع معارف نزد مسلمانان است وبه همين دليل سنگ بنيادين كاخ تمدن وفرهنگ اسلامي وسرچشمه اصلي انديشه‌ی يك چهارم جمعيت جهان است كه عمدتا درشرق زندگي مي‌كنند. طبيعي است كه نخستين گام براي آشناي غربيان با انديشه‌‌هاي مسلمانان وتمدن شرق، آگاهي ازمحتواي اين كتاب است. مستشرقان غربي وكشيشان مسيحي براي ايجادشبهه با شيوه­هاي مختلف، درباره قصه­هاي قران سخن گفته وبرداشتهاي ناصوابي از آن به عمل آورده­اند.

مستشرقان و اسلام‌شناسان غربی پس از اتفاق نظر و اجماع بر عدم الهی بودن مصدر قصه‌های قرآنی به جست‌و‌جوی مصدر ديگری پرداختند و هر کدام منشأ و منبعی را حدس زده و بی‌باکانه آن را ادعا کردند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می­کنیم:

1. تورات

يكي از شبهاتي كه مستشرقان بر قرآن كريم وارد مي‌كنند اين است كه حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در تأليف قرآن از يهوديت، به ويژه تورات، كمك گرفته است. به باور آنان، اين كمك در قصص قرآني بيش‌تر بوده است. آنان بر اين شبهه خيلي تأكيد مي‌كنند تا القا كنند قرآن وحياني نيست و ساخته‌ی بشر است.

بروكلمان با تأکید بر دیدار حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)] با بعضي از يهوديان و مسيحيان در يكي از سفرها[22]داستان­های قرآن را مدیون اساطیر یهودی و داستان­های تلمود دانسته است.[23]

ايگناس گلدزيهر مي‌گويد: «همانا محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از تاريخ عهد قديم استفاده كرد و بيش‌تر اوقات از راه قصص انبيا گذشته است.» [24]

 آقاي عمر بن ابراهيم رضوان مي‌نويسد:

 مستشرقان، از جمله: تسدال،‌ ماسيه، اندريه، لامنز، گولدزيهر و نولدکه، گمان كردند كه يهوديت از مصادر قرآن و اسلام است.آنان بر مشابهت قرآن و تورات در دو محور تكيه كردند:

1. تشابه قرآن با كتاب‌هاي يهودي در قصص مثل: قصه‌ی حضرت آدم(عليه‌السلام)، كشته‌ شدن هابيل به دست قابيل، قصه‌ی حضرت ابراهيم(عليه‌السلام)، قصه‌ی حضرت سليمان با ملكه‌ی سباء، قصه‌ی‌ هاروت و ماروت و قصه‌ی حضرت موسي(عليه‌السلام).

2. تشابه بين مطالبي كه مربوط به عقيده و تشريع و مكارم اخلاق است.[25]

نويسنده‌ آلماني هانيز شبيار در كتابش «القصص للتورات في القرآن»‌ مي گويد: رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) همه امور را از غير خودش اقتباس كرده «چه تشريعي و چه سياسي» پس اين قاعده منطبق مي‌شود بر اينكه قصص قرآن از تورات گرفته شده است.[26]

نويسنده يهودي ابراهام جايجر در كتابش «ماذا اقتبس محمد عن اليهوديه؟» مي نويسد: كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ همه مفاهيم، تعاليم را اقتباس كرد از عهد قديم و همچنين تصورات را در قالب خاص مناسب با زمان خودش بود در قرآن ارائه داد.[27]

يوسف حداد ارشميندريت در کتاب «القرآن و الکتاب» می‌نويسد: دوره دوم دعوت قرآن پس از هجرت گروه اندکی از مسلمانان به حبشه دارای ماهيت اسرائيلی است، زيرا پيامبر اسلام مردم با روش قصص قرآنی به توحيد خالص دعوت می‌کرد.»[28]

ريچارد بل مي‌نويسد: قرآن به بخش قصص عهد قديم تکیّه داشته است، برخي از قصه‌ها مانند عاد و ثمود در مصادر پيشين عربي نيز موجود بوده است، اما بيشترين منابع قصص كه محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از آنها بهره گرفته است مصادر و متون دين يهود و مسيح مي باشد. مدت حضور محمد در مدينه فرصت مناسبي بود كه بيش از دوران مكه با كتاب‌هاي يهود آشنا شود و براي اقليت‌هاي يهودي گفت‌گو كند و بخشي از كتاب‌هاي موسي را از آنان دريافت كند.[29]

2. انجيل

برخي از مستشرقان سعي‌كرده اند كه ثابت كنند مسيحيت از مصادر قرآن است. و چنين نقل شده است كه پيامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در مسافرت به شام با راهب مسيحي ملاقات كرده است و كلماتي كه در قرآن آمده را از آن راهب مسيحي گرفته است.[30]

از جمله‌ی این مستشرقان تسدال است. وی بر این باور است که مسيحيت از مصادر قرآن است و محمد،‌ مطالب را از آن گرفته و در قرآن خود گنجانده و در عين حال که اين مصادر نصرانيت نيز مورد تصديق نيستند،‌ بلکه آن مطالب فرق کمی با افسانه ها دارند. قرآن نيز به همان افسانه‌ها اعتماد کرده،‌ به گمان اين که در انجيل هستند.[31] وی چند مثال نيز ذکر کرده است.

1.خدمت کردن مريم برای هيکل که برای زنان جايز نيست.

2.. ولادت مسيح از مریم باکره در حالیکه ولادت عيسی، بدون پدر از خرافات است[32] 

همچنین بلاشر در کتاب مسئله مشکل محمدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌نويسد: هنگامی که قرآن را با انجيل طفوليت مقايسه می‌کنيم ارتباط و پيوند محکمی را بين آن دو مشاهده می‌کنيم، و اين مطلب بعيد نيست آن گاه که ارزش انجيل‌های غير رسمی را در قرون وسطی درک کنيم.[33]

نقد و بررسی

همانگونه که ملاحظه می شود هر کدام از اين نظريه‌ها ابطال کننده نظريه ديگری است، و مقداری هم بايد به آنان حق داد، زيرا برای هيچ کدام از اين حدس‌ها دليل و برهان اثبات کننده‌ای نياوردند تا همگان بدان گردن نهند. اما شگفت اين جاست که اگر اين انديشمندان غربی صرف احتمال و اندکی قرائن را برای اظهار نظر کافی می‌دانند، چرا احتمال وحيانی بودن را با آن همه قرائن اسلوب قصه‌نگاری قرآن و فضائل شخصيتی پيامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به عنوان يکی از احتمالات مطرح نمی‌کنند؟ در ادامه مناسب است تا اشاره­ای به منشأ قصص قرآنی از دیدگاه ما مسلمانان اشاره­ای داشته باشیم.

منشأ قصص قرآنی

وحی الهی

 ما مسلمانان معتقديم كه اديان الهي از منشأ واحد الهي سرچشمه گرفته و هدف نهايي آنها يكي است قرآن كريم هم بر اين مطلب اشاره دارد.[34] در مورد سرگذشت و قصص پيامبران نیز كه در قرآن به طور گسترده بيان شده باید گفت با آن چه در كتاب‌هاي آسماني قبل از قرآن به طور گسترده بيان شده است تفاوت­های آشکاری دارد. مقايسه اين كتاب‌ها با قرآن ثابت مي‌كند كه مطالب قرآن از اين كتاب‌ها گرفته نشده است.[35]

 به طول مثال سرگذشت پيامبران در اين كتاب‌ها – كه تحريف شده‌اند- به صورت زننده‌اي بيان شده است و ابداً با موازين علمي وعقلي سازگاري ندارد مثل كشتي گرفتن خدا با يعقوب كه در تورات آمده، زناي حضرت لوط با دختر خود، يا مشرك دانستن هارون در تورات، شراب خوردن نوح. مسلّم است که اين کتاب­ها با اين خرافات نمي‌تواند مصدري براي قرآن و قصص قرآني كه از نظر لفظ و محتوا آسماني و الاهي است، باشد.

اگر حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ اطلاعات خود را درباره‌ی سرگذشت‌ امت‌هاي پيشين از كتاب‌هاي آسماني آنان نزد راهب فراگرفته باشد بايد گفتار او نيز آميخته با خرافات و افسانه باشد؛ در حالي كه اين طور نيست. زيرا حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد وآنچه بر زبان جاری می­ساخت چيزي جزوحي كه براونازل شده نبود.[36]

ادعاي نقش بحيراء راهب (جرجيوس) در تأليف قرآن

كارل بروكلمان مي‌نويسد: پيامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در بعضي از مسافرت‌ها با بعضي از يهود و نصاري ملاقات داشته و از آنان اين تعليمات قرآن و معارف را ياد گرفته است.[37]

وي در جاي ديگري از كتابش مي‌نويسد: اما بالاتر از اين، بدهي بزرگ‌تري است كه محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به آموزگاران مسيحي خود دارد؛ همان كساني كه در كودكي از آنان جریان اصحاب غار و قصه‌ی اسكندر را ياد گرفته بود.[38]

جرجل سيل مي‌نويسد: در سفر نخستين پيامبراسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به شام كه سيزده سال داشت، همراه ابوطالب با«سرجيوس» بحيراء راهب، ملاقات داشته كه وي در اين سفر درباره‌ی مسائل وحي پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را كمك كرد.[39]

نقد و بررسي

1.در هيچ كتاب معتبري نيامده كه پيامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌در اين مسافرت‌ها با علماي يهود ملاقات داشته باشد. فقط در كتاب‌‌هاي تاريخي نقل شده كه پيامبر در سنين كودكي با عموي خويش حضرت ابوطالب به  شام مسافرت كرد.[40] و در اين سفر با يكي از راهبان «مسیحي» بنام «بحيراء» در صومعه‌ی او ملاقات كرد. بار دوم، پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با غلام خديجه با نام ميسره سفر تجارتي داشت.[41]

سوال اين است كه چرا بحيراء راهب از عبادتگاه خود بيرون آمد و با حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روبه روشد؟

جواب اين سوال اين است كه در برخي كتاب‌هاي تاريخي نقل شده كه قاقله‌ی قريش نزديكي عبادتگاه «بحيراء» فرود آمد و او ديد كه بالاي سر پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ابري سايه افكنده است.[42]

 مردي از قريش وقتي«بحيراء» را ديد، گفت: قسم به خدا، براي بحيراء امروز شأن و منزلتي است. چرا ديدار ما آمدي؟ ما بارها از نزديكي شما عبور كرديم، ولي امروز چه شده كه به استقبال ما روي آروري؟

 بحيراء، كاروان قريش را براي پذيرايي غذا دعوت كرد. همه‌ی كاروان جز محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)  براي صرف غذا رفتند. بحيراء به صورت خصوصي از محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرسيد: چرا به خوردن غذا نرفتي؟ وي بنابر مذهب « مشركان اهل مكه»، پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به لات و عزي قسم داد. پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: مرا به لات و عزي قسم مده. سپس بحيراء، به شانه‌ی‌ او نگاه كردند و گفتند: متعلق به ابوطالب است.« بحيراء به شانه‌ی او نگاه كرد گفت: اين طفل متعلق به كدام يك از شما است؟

 گروهي از جمعيت رو به عموي او كردند و گفتند: متعلق به ابوطالب است. « بحيراء» گفت: اين طفل آينده‌ی درخشاني دارد، اين همان پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) موعود است كه كتابي آسماني از نبوت جهاني و حكومت گسترده‌ی او خبر دادند.اين همان پيامبري است كه من نام او و نام پدر و فاميل او را در كتب ديني خوانده‌ام و مي‌دانم كه از كجا طلوع مي‌كند و به چه نحو آيين او در جهان گسترش پيدا مي‌كند، ولي بر شما لازم است او را از چشم يهود پنهان سازيد؛ زيرا اگر آنان بفهمند او را مي‌كشند.[43]

تا همين اندازه تاريخ نويسان نوشته‌اند و هيچ حرف ديگر از قبيل تعليم و تعلم اصلاً نقل نشده است، لكن همين ملاقات كوتاه و پذيرايي را، مستشرقاني چون كارل بروكلمان و جورج سيل پروبال داده‌اند تا همه‌ی‌معارف عالي قرآن  كريم را به همين يك جلسه كوتاه مستند كنند. گستاخانه نوشته‌اند: محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر اثر عظمت روح و صفاي قلب و قوت حافظه و دقت فكر كه طبيعت بر او ارزاني داشته بود، به وسيله‌ی همين يك ملاقات، سرگذشت پيامبران و گروه هلاك شدگان مانند عاد و ثمود و بسياري از تعاليم و بسياري از تعاليم حيات بخش خود را، از همين راهب مسيحي فرا گرفت.[44]

گفتار مذكور شرق شناسان، از جمله بروكلمان، جورج سيل، شيبار، گلدزيهر، پنداري بيش نيست و با تاريخ زندگي آن حضرت(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) كه حتي برخي از مستشرقان نيز نگاشته‌اند[45] سازگار نيست و عقل هم آن را تكذيب مي‌كند؛ زيرا نه يك جلسه آن قدر ظرفيت دارد كه در آن از همه‌ی معارف موجود در قرآن گفت‌وگو شود  و نه يك نوجوان چنان آمادگي علمي و فراگيري دارد كه آن معارف سنگين را دريافت كند!

نکته‌ی دیگر اینکه محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به اتفاق مورخان و تصريح آيات قرآني،[46] امي يعني ناخوانا و نانويس بود، و هنگام مسافرت سن او 9،12 و حد اكثر 13 سال بود.[47] آيا عقل باور مي‌كند كه نوجوان 13 ساله بتواند حقايقي سنگين و مفصل از كتب آسماني را فرابگيرد و تا چهل سالگي از آنها سخن نگويد و ناگهان آنها را در چهل سالگي به صورت كامل به نام وحي ارائه كند و شريعتي نوبسازد؟! چنين احتمالي از موازين عادي انديشه‌ی عقلاني بيرون است و شايد با نظر گرفتن ميزان استعداد بشر، بتوان آن را از محالات قرار داد. علاوه بر مطلب فوق نکات زیر نیز قابل تأمل است:

الف)  اين سفر، بازرگاني بوده و رفتن و برگشتن و مدت اقامت آن حضرت بيش از چهارماه طول نمي‌كشيد، قريش سالي دوبار مسافرت كرد در زمستان به سوي يمن و در تابستان به سوي شام مي‌رفت. با اين ترتيب، گمان نمي‌رود مدت مسافرت بيش از چهار ماه طول بكشد ولذا بزرگ‌ترين دانشمند جهان نمي‌تواند در اين مدت بسيار كم، توفيق فراگرفتن كتاب‌هاي آسماني را پيدا كند؛ تا چه رسد به يك طفل درس نخوانده و مكتب‌ نرفته، گذشته از اين، او تمام مدت چهار ماه با راهب همراه نبود، بلكه اين ملاقات طبق تصريح مورخان،  از جمله طبري، ابن هشام، وات،‌ حلبي و... در يكي از منازل بين راه اتفاق افتاد.

ب) متن تاريخ گواهي مي‌دهد كه ابو طالب در نظر داشت حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را همراه خود شام ببرد و بصري مقصد اصلي آنان نبود، بلكه بصري منطقه‌اي در بين راه بود كه گاهي كاروان تجارت به عنوان استراحت در آن جا توقف مي‌كرد؛ چون« قريشي به بحيراء گفت: ما از اين جا بارها عبور كرديم.»[48] در اين صورت،‌ چطور ممكن است كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رحل اقامت افكند و به تحصيل معارف انجيل بپردازد؟!

ج) اگر برادرزاده‌ی‌ ابوطالب از راهب مسيحي مطالبي را فرا گرفت به طور مسلم درميان قريش معروف مي‌گشت و همگي آن را پس از بازگشت نقل مي‌كردند. علاوه بر آن، پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نيز در برابر قوم خود نمي‌توانست ادعا كند. كه مردم من امي و درس نخوانده‌ام؛ حال آن كه رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رسالت خود را با همين عنوان آغاز كرد و كسي نگفت اي محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ! تو در 9 يا 12 و يا 13 سالگي در بصري بيش راهب درس خواندي و اين حقايق را از او فرا گرفتي!

نيز مشركان مكه همه نوع تهمت را به او زدند و به قدري درباره قرآن پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دقت كردند تا دستاويزي پيدا كند، حتي موقعي كه آنان ديدند پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دقت كردند تا دستاويزي پيدا كنند، حتي موقعي كه آنان ديدند پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گاهي در «مروه» نزديك غلام مسيحي مي‌نشيند شايعه كردند كه محمد سخنان خوِيش را از آن غلام فرا مي‌گيرد! قرآن تهمت آنان را چنين نقل و نقد مي‌كند: «و لقد نعلم انَهم يقولون إنما يعلمه، بشر لسان الذي يلحدون اليه أعجمي و هذا لسان عربي مبين[49]؛و نيك مي‌دانيم كه آنان مي‌گويند: «جز اين نيست كه بشري به او مي‌آموزد». نه، چنين نيست، زيرا كسي كه اين نسبت را به او مي‌دهند غير عربي است و اين قرآن به زبان عربي روشن است.

د) اگر راهب اين قدر اطلاعات علمي و ديني داشت كه پيامبري مانند رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تحويل جامعه بشري دهد، چرا خود او كوچك‌ترين شهرتي پيدا نكرد؟! چرا غير از محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) كسي ديگر را تربيت نكرد؟

ه) بسياري از نويسندگان مسيحي، حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را مردي امين و راستگو مي‌دانند. پيامبر اسلام آياتي را ارائه كرده كه حاكي است او از قصص و سرگذشت پيامبران و اقوام پيشين اطلاع نداشته است و تمامي اين آگاهي‌هاي او جز از طريق وحي از راه ديگري به او نرسيده است. مانند «وما كنت بجانب الغربي اذ قضينا إلي موسي الأمر و ما كنت من الشهدين[50]؛ «چون امري پيامبري را به موسي وا گذاشتيم تو در جانب غربي طور نبودي و از گواهان نيز بودي»، «تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت و لا قومك من قبل هذه...[51] ؛ اين از خبرهاي است كه به تو وحي مي‌كنيم،  پيش از اين،‌ نه تو آن را مي‌دانستي و نه قوم تو از آن اگاهي داشتند.»

 اين آيات روشن مي‌سازد كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پيش از وحي، از سرگذشت امت‌هاي پيشين آگاهي نداشته است. آيات ديگر، از جمله آيه‌ی 44 سوره‌ی آل عمران، نيز بر آن دلالت دارند. اینکه چرا «بحيراء» افراد قوم و كيش خود را اين تعليمات نداد و محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بر آنان مقدم كرد؟ آیا اعجاز علمي، اخبار به غيب و اعجاز فصاحت و بلاغت قرآن، فوق طاقت بشر نیست؟ و ده‌ها سؤال از اين قبيل وجود دارد كه مستشرقان بايد پاسخ بدهند. به راستی اگر قرآن نتيجه‌ی فكر بشري مثل بحيراء بوده، قابل همانند آوری است و مي‌شد با آن مقابله كرد و مثل آن ارائه كرد؛ در حالي كه چند قرن گذشته و كسي نتوانسته مثل قرآن را بياورد و تحدي قرآن هنوز باقي است.

بررسی  نقش «ورقة ابن نوفل» در تأليف قرآن

 بعضي از مستشرقان گفته‌اند: پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با «ورقة ابن نوفل» كه يكي از نزديكان حضرت خديجه(س) بود، ملاقات مي‌كرد و از او انجيل و تورات را فرا گرفت و اين قرآن را با كمك آن نصراني نوشته است.[52]

الياس المر، مؤلف كتاب الاسلام بدعة نصرانية،‌ مي‌نويسد: «كليد هاي آسمان به پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)  داده شد، سپس محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) داخل شد و در را قفل كرد و كليدها را به شن‌هاي صحرا پرتاب كرد. كسي دنبال او نرفت؛ در عين اين كه پيامبر جز انجيل ورقه چيزي در دست نداشت.» [53]

 آقاي وات مي‌نويسد: «از همان ابتداي امر، محمد با ورقه بن نوفل روابط دائمي و صميمانه برقرار كرد و از ورقه خيلي چيزها ياد گرفت كه در نتيجه، تعليمات بعدي اسلام نيز خيلي زياد متأثر ازافكار اوست.»[54]

وی در جاي ديگر مي‌نويسد: «بين كساني كه حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با آنان تماس مي‌گرفت، ورقة برجستگي بيش‌تري دارد؛ زيرا وي با كتب مقدس مسيحيت آشنايي داشت. نيز شكي نيست كه هر گاه محمد در تأليف قرآن با مشكل مواجه مي‌شد از ورقه كمك مي‌گرفت.از اين لحاظ،‌محمد مديون ورقه است.» [55]

نقد و بررسي

1. حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در طول 23 سال فعاليت تبليغي نبوت، يعني از 12 سال قبل از هجرت تا 11 سال بعد از هجرت،‌ پيش كدام راهب درس مي‌خواند و كدام مدرسه‌ی مسيحي بود كه اين انقلاب را در او بوجود آورد؟

2. اگر محمد پيش ورقه بن نوفل درس مي‌خواند و تحت تعليم او بود،‌ چرا ورقه چنين ادعا نكرده و مورخان ثبت نكردند و بعد از گذشت چند قرن،‌ مستشرقان از كدام منابع اين حقيقت را كشف كردند؟

3. چرا ورقه اين عظمت را از آن خود قرار نداد و فقط يك نفر«محمد» را تربيت كرد و ده‌ها پيامبر ديگر تربيت نكرد و تحويل جامعه‌ی‌ عربستان نداد؟

4. اگر پيامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ پيش ورقه بن نوفل درس خواند چرا كفار مكه اين اشكال را به پيامبر (ص‌)‌ نكردند؟

5. اگر پيامبر با مسيحيان و يهوديان،‌ از جمله ورقة بن نوفل،‌ روابط داشته و تحت تأثير افكار آنان بوده، چرا مسيحيان و يهوديان به او ايمان نياوردند و با آن حضرت مخالفت كردند تا اين كه قضيه مباهله كشيده شد و سرانجام جزيه دادن را قبول كردند و جنگ خيبر با يهوديان به وقوع پيوست؟

6. اگر حضرت خديجه(عليه‌السلام)  تحت تأثير ورقه بود و حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ را شاگر ورقه و فاقد منصب و نبوت مي‌دانست، هرگز نبايد به پيامبر ايمان مي‌آورد. اما بيش‌تر مورخان نوشته‌اند كه وي نخستين زني است كه به پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ ايمان آورد.

اشکال سوّم: قرآن ساخته خود محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

برخي از مستشرقان از جمله هنري اسمِِيت در الكتاب المقدس و الإسلام و ريچاردبل در اسلام مدعي هستند كه در قرآن تناقض‌هاي تاريخي به چشم مي‌خورد آن‌گاه نتيجه مي‌گيرند كه قرآن ساخته خود محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است چكيده سخن آنان چنين است.

«محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خبرهاي قرآن را از بردگاني مي‌گرفت كه در اصل عرب نبودند و در آن هنگام به خدمت قريش در آمده بودند اينان خود از تاريخ رسولان و پيامبران خود مشتي شايعات چيزي نمي دانستند زيرا به جهت بردگي و فقرشان نمي توانستند به نسخه‌هاي انجيل و تورات و كتب اخبار دست يابند چرا كه چنين نسخه‌هاي مخصوص ثروتمندان بود از آن سو دانش شفاهي آنان نيز دستخوش تحريف و تبديل مي‌شد اين دو عامل يعني شفاهي بودن و احتمال شايعات سبب شدند كه آموخته‌هاي محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از ايشان متناقض و اشتباه شود و به همين نحو درقرآن ظهور كند»

 نقد: خاورشناسان بدون درك صحيح از متن جامعه اسلامي و ديدگاه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ياران او نسبت به متون اهل كتاب مدعي نظريه‌اي شده‌اند كه از مبناي درستي برخوردار نِيست زيرا كه هرگز در قرآن اختلاف و تناقض با واقعيت‌هاي تاريخي يافت نمي‌شود: بدان شرط كه آنچه از ظهور آِيات قرآني برمي­آيد ملاك قرار گيرد نه تأويل‌ها و يافته‌هاي برخي مستشرقان.[56]

در ثاني تاريخ نشان مي‌دهد كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نه كتابي خوانده و نه با دست خود چيزي نوشته است و مردم همراه او نيز به زندگي و روش سابقه‌ي آن حضرت(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به طور كامل آشنا بوده‌اند كه امي بوده است همه اين امور دلالت دارد بر اين كه تنها كسي كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را با اين گستردگي آگاه مي‌كرده است همان خداوند سبحان و علام الغيوب است كه قرآن در آيه 48 سوره عنكبوت به اين مطلب اشاره فرموده است.

ثالثاً: بسياري از داستان‌هايي كه در قرآن آمده است در تورات و انجيل از آن ياد نشده و درميان اهل كتاب و مردم حجاز سابقه نداشته است مثل داستان، مؤمن آل فرعون و داستان هود و ملكه سبا و...[57]

اشکال چهارم: شیوه‌ی تاريخ نگاری قرآن وعدم توجّه به توالی رویدادها

نويسنده‌ی مقاله «قرآن» دايرة المعارف بريتانيا با نقد نقل حوادث و قصه­های تاریخی در قرآن کریم به عدم تسلسل زمانی قصه‌های قرآن اشاره کرده و می­نویسد:

غالباً در قرآن تسلسل زمانی و توالی حوادث در قصه‌های آن وجود ندارد؛ ارتباط لازم در آنها مشهود نيست، حتی می‌توان گفت که فهم قصه‌های قرآن اکنون برای ما آسان‌تر از معاصران نزول قرآن است؛ زيرا ما با مصادر و منابع ديگر اين قصه‌ها آشنا هستيم و از آنها بهره برده‌ايم، اما معاصران نزول اين آيات هيچ اطلاعاتی از منابع ديگر تاريخی نداشتند، علاوه بر اين که حشو و زوائد بسياری ( جزء قصه‌ نيست) در اين گونه آيات قصص به چشم می‌خورد، اشکال ديگر آن که برخی از گزاره‌های قصص قرآنی با قصه‌‌های سفر تکوين تورات نيز در بسیاری موارد سازگاری ندارد.[58]

پاسخ:

در پاسخ به این شبهه لازم است به مقایسه‌ی شیوه‌ی تاریخ نگاری قرآن و تاریخ نگاری عمومی بشری نظری بیافکنیم و مزایای شیوه‌ی قرآن بر تاریخ نگاری بشری را آشکار سازیم. اگرچه در اين بخش در صدد نيستيم که ارزشمندی دانش تاريخ و قصه‌نگاری و نيز وجود اين دانش ارزشمند بشری را از جلوه‌های تمدن و ارتقای انديشه انسانی است در قرآن اثبات کند، چرا که خود امری روشن است،‌ اما شايسته است که برتری اسلوب تاريخ نگاری قرآن‌ بر تاريخ نگاری رايج بشر تبيين گشته و ويژگی‌ها و اهداف تاريخ نگاری قرآن بيان شود. زيرا بسياری از شبهات و اشکال‌های مستشرقان بر قرآن ناشی از عدم توجه آنها به اسلوب خاص تاريخ نگاری قرآن است.

ويژگی‌های تاريخ نگاری قرآن

1- واقع نگاری

شايد بتوان ادعا کرد که بيشترين اشتباهات در بين صدها رشته‌ علوم بشری در تقسيم بندی علوم در «دانش تاريخ» وجود دارد،‌ کثرت افسانه‌هايي که اصلاً اساسی جز خلاقيت قوه وهميه گزارش‌گر نداشته، پيرايه‌های فراوانی که بر وقايع تاريخی بسته شده،‌ اغراق‌ها و مبالغه‌ها و گزافه گويي‌ها، تغيير و تبديل واقعيت‌ها و تحريفاتی که بر اثر حب و بغض‌ها در جامعه مطرح گشته،‌ آفت‌ فراموشی و نسيان بسياری از عناصر مهم وقايع تاريخی که به خاطر عدم ثبت در اسناد موجب تغيير سيمای تاريخ گشته است، تاريخ آفرينی‌هايي که دست سياست و قدرت در رقابت‌های گذشته سياسی و دينی و فکری و قومی به آفريدن قصه‌های کاملاً دروغ آنها را ابداع کرده است،‌ داوری‌های گوناگون و متضاد شخصيت‌ها نسبت به يک واقعه‌ی تاريخی، افسانه‌ها و خرافاتی که قصه‌ پردازان برای گرم کردن مجالس خود و جلب توجه مردم و غارت جيب آنان جعل کردند... همه‌ی اين عوامل دست به دست هم داده و دانش تاريخ را مملو از دروغ‌ها ساخته است.

متأسفانه اين آفت چنان رايج بوده که به کتاب‌های آسمانی اديان پيشين سرايت کرده و گريبان‌گير آنان گشته است که می‌توان به کتاب‌های نقد تورات و انجيل مراجعه کرد. بنابراين نبايد ملاک واقعيت گزاره‌های تاريخی قرآن را تورات تحريف شده شمرد،‌ بلکه موازين ديگری لازم است، مانند اسناد تاريخی قرآن را تورات تحريف شده شمرد،‌ بلکه موازين ديگری لازم است،‌مانند اسناد تاريخی و معقول‌تر بودن و تطابق با اصول مستحکم دينی. البته شايسته است که يک مقايسه علمی بين قصه‌های قرآن و داستان‌های تورات و انجيل انجام گيرد تا اشکال « براشر» مبنی بر عدم موافقت محتوای اين کتاب‌ها حل شود؛ چنان که خانم دکتر زاهية الدجانی اين مقايسه را در قصه‌های حضرت نوح و لوط و موسی در کتاب خويش انجام داده است.[59]

 و دکتر بی‌آزار شيرازی در کتاب باستان شناسی و جغرافيای تاريخی قصص قرآن نيز به اسناد باستان شناسی قصه‌های قرآن کريم پرداخته است.[60]

 قرآن کريم در عرصه ميدان اين دانش پر آفت، صلای صداقت و راست‌گويي و حق محوری و لزوم پيرايش داستان‌های گذشتگان از تحريف‌ها را سرداد، و اين حرکت اصلاح طلبانه‌گر چه با مقاومت قصه‌گويان اهل کتاب مواجه شد، اما موجب افتخار مسلمانان گرديد.

 خداوند معيار داستان‌گويی پيامبران پيشين را حق‌گويي معرفی کرده و می‌فرمايد:« نتلوا عليک من نبأ موسی و فرعون بالحق لقوم يؤمنون[61]»

2- عبرت آموزی

معمولاً دأب و عادت مورخان بر گزارش‌گری همه‌ی اطلاعاتی است که از گذشته‌ی تاريخ به دست آنها رسيده است. هدف مورّخان حق‌جو از تاريخ نگاری تقديم آگاهی از پديده‌های گذشته تاريخ به جامعه معاصر و آيندگان يعنی صرف دانش افزايی بوده است. به همين دليل بسياری از گزارش‌های موجود در کتاب‌های تاريخ برای سرگرمی خوانندگان بوده و اطلاعات موجود در آن ممکن است هيچ نقشی در بهبود زندگی و سرنوشت خواننده و جامعه‌اش نداشته باشد.

اما قرآن کريم اين اسلوب قصه‌گويی  عقيم تاريخ را نپسنديده و فقط اسلوب‌ عبرت گزينی را در تاريخ برگزيده است، چرا که اين اسلوب يک روش مولد است. قرآن کريم هيچ‌گاه در نقل گزارش همه جوانب يک واقعه نپرداخته است. حتی زمان خاص پيدايش يک واقعه و غالباً مکان آن را هم نام نبرده و گاه ترتيب زمانی حوادث را نيز رعايت نکرده است.[62] بلکه آن بخش‌هايي را از هر واقعه گزينش کرده که دانستن‌ آنها برای خوانندگان عبرتی را به همراه بیاورد تا بتواند آن فراز تاريخی را چراغ راه آينده‌ی خود قرار داده و‌ از تجربيات مثبت گذشتگان برای دست‌‌يابی به اهداف مقدس بهره ببرند و با مشاهده‌ی تجربيات منفی و شکست‌های گذشتگان، راه­های سقوط را از قبل پيش‌بينی کرده و از آن دوری کنند.

همين اصل عبرت گزينی ايجاب می‌کند که گاهی قرآن يک فراز تاريخی عبرت‌آموز را چند بار برای مخاطبان متفاوت تکرار کند؛‌ چنان که ايجاب می‌کند در لابه‌لای قصه‌ها تذکرات و اندرزها و تعليمات لازم را مزج نمايد. اين امتزاج‌ها برای يک مورخ، نامأنوس و غير مرتبط است، اما در ديدگان يک مصلح کاملاً‌ مربوط و لازم می‌باشد.

 اين دو ويژگی را می توان در يکی از آيات شريفه قرآن مطالعه کرد:

« لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الألباب ماکان حديثاً يفتری و لکن تصديق الذی بين يديه و تفصيل کل شیء و هدی رحمة لقوم يؤمنون»[63]

کلمه‌ی «أحسن القصص»‌ به معنای بهترين قصه‌ها نيست، زيرا جمع قصه‌  قِصص‌ به کسر قاف است و « قَصص» به فتح قاف مصدر است و به معنای خود «قصه‌گفتن» است، خداوند در اين آيه می‌خواهد امتياز و برتری تاريخ نگاری قرآن را در انتخاب بهترين اسلوب و روش قصه‌نگاری معرفی کند که همين روش عبرت گزينی در تاريخ نگاری است.[64]

3- ابزار بودن تاريخ برای تعليم معارف

قرآن کريم در قالب گزارش يک قصه تاريخی- علاوه بر عبرت آموزی- به بيان معارف گوناگون عقيدتی، اخلاقی، فقهی، سياسی، اجتماعی و مانند آنها می‌پردازد. در واقع تاريخ نگاری را يک قالب و ابزار و بستر مناسبی برای رشد و ارتقای وجودی و روحی و علمی و عقلی و معنوی انسان‌ها قرار داده است. مشاهده و بازنگری قصه‌های قرآن با اين نگاه می‌تواند اوج هنر قرآن را در اين اسلوب نشان دهد.[65]

 همين اصل مهم و عنصر اساسی تاريخ نگاری قرآن را مستشرق مسيحی « فليپ حتی»- که يک عرب است- بهتر از ديگر همکاران مستشرق غربی‌اش درک کرده و چنين می‌نويسد:« قصه قرآن در گزارش‌های قصه‌های تاريخی،‌ تهذيب اخلاقی و تربيت و تأديب جامعه است، نه گزارش‌گری حوادث تاريخ، قرآن می‌خواهد از فرازهای تاريخی در جهت موعظه اخلاقی استفاده نمايد و نيز از آن قصه‌های چنين نتيجه بگيرد که خداوند در هميشه تاريخ بشر نيکان را پاداش و بدکاران را مجازات می کند و اين،‌ سنت هميشه خداست.[66]

4- تکرار قصه‌ها

دو عامل موجب لزوم تکرار قصه‌ها در قرآن مجيد می‌باشد که عبارتند از:

الف)- اصل تدريجی بودن نزول قرآن و ب) قابليت وقايع نگاری برای استنتاج‌های گوناگون و درس‌های متعدد.

زيرا در هر مناسبتی که يک پديده اجتماعی اقتضای نزول آياتی می‌نمود تا خداوند آگاهی لازم را در آن خصوص به مردم تقديم کند، ممکن بود خداوند از يک فراز تاريخی متناسب با آن موضوع بهره می‌جست و با نقل آن فراز و استنتاج متناسب با آن موضوع،‌ آياتی از قصص قرآنی را نازل می‌فرمود. اگر پس از مدتی پديده‌ی اجتماعی ديگر اقتضای نزول آياتی ديگر را داشت و همان قصه گذشته قابليت به کارگيری برای تفهيم موضوع جديد را داشت،‌ حکمت ‌الهی ايجاب می‌کند تا آن فراز تاريخی را با قالب جديد و متناسب با اين موضوع جديد دوباره نازل و از آن استنتاج جديد ارائه دهد و چون قرآن يک کتاب آموزشی محض نيست، بلکه علاوه بر جنبه‌ی تعليمی دارای جنبه‌ی تذکر و موعظه نيز می‌باشد،‌ ملاحظه می‌شود که هر مورد به ظاهر تکراری يک قصه دارای تقرير و ترسيم خاصی است که پند و اندرزهای جديد در آن عجين شده است.

 بنابراين می‌توان گفت که در قرآن اصلاً «قصه تکراری محض وجود ندارد، زيرا از يک گزاره تاريخی در هر جا استنباط خاصی را ارائه می‌دهد.

 اين نوع بهره­گيری متعدد تربيتی از يک فراز تاريخی نه تنها يک عيب نيست‌،‌ بلکه يکی از امتيازهای تاريخ نگاری و از هنرهای قصه‌گويي است. می‌توان گفت کتابی از لحاظ تاريخی هنرمندانه‌تر و فنی تر است که نويسنده‌اش از يک فراز تاريخی استنباط‌ها و بهره‌گيری‌های بيشتری برده باشند.

  شايد قرآن در اين رشته‌گوی سبقت را از ديگر کتاب‌های تاريخی برده باشد.

 استاد « عبدالوهاب حموده» اين ويژگی‌ قصه‌نگاری قرآن را يکی از جلوه‌های اعجاز قرآن شمرده و چنين می‌نويسد:

 يکی از معجزات قرآن آن است که خداوند يک قصه‌ را در چند جای قرآن با چند گونه عبارت و در چند قالب متفاوت نازل کرده است و در هر کدام کاستی و افزايش قرار داده است، تا از هر کدام نتيجه‌ای خاص را برای مخاطبان خاص بگيرد. در حالی که همه‌ی آنها راست و منطبق با واقعيت تاريخ است. و اين هنر پيچيده و مشکلی است، زيرا معمولاً يک پديده‌ی تاريخی در يک قالب عبارتی گزارش می‌شود و اگر مورخی يک قصه‌ را چند بار با چند عبارت مختلف نخواهد گزارش کند، معمولاً مفاهيم متغاير را گزارش خواهد داد که برخی از آنها با واقعيت تاريخ ناسازگار خواهد بود.[67]

 تفاوت موارد تکرار هر قصه‌ در قرآن را می‌توان با مطالعه کتاب‌های مربوطه‌ای که در اين زمينه‌ نگارش يافته ملاحظه کرد.[68]

نتیجه‌ی بحث

برخی از مستشرقان و اسلام‌شناسان غربی با نفی منشأ وحیایی قرآن کریم، برای قصص قرآن کریم منابعی غیر از وحی معرّفی کرده­اند و قرآن را وامدار کتاب­های مقدّس پیشین از جمله تورات و انجیل می­دانند وآنرا حاصل ملاقات­هاش شخص پیامبر با افرادی از اینرو به دنبال یافتن شخصیّت­هایی برآمدند که از علماء اهل کتاب محسوب می­شدند و پیامبر قبل از رسالت خود ملاقاتی با آنها مانند بحیراء راهب و یا ورقة ابن نوفل می­دانند. امّا اندکی تأمل در تاریخ زندگی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) حاکی از بی­پایه بودن این دعاوی دارد. چراکه این ملاقات­ها بر فرض اثبات تاریخی بسیار کوتاه و بعضاً در خلال سفرهای تجاری در دوران طفولیّت حضرت بوده و به هیچ در خلال آنها فرصت کافی برای انتقال معارف با این گستردگی وجود نداشته است. ثانیاً اگر چنین استفاده­ای از علماء اهل کتاب به واقع وجود داشته حتماً دستاویز منکران وحی و مشرکین و حتّی باعث طعن خود اهل کتاب قرار می­گرفت درحالیکه تاریخ در این زمینه مطلبی را گزارش نکرده است و بالأخره اینکه علماء اهل کتاب که به ادّعای برخی مستشرقان معلّم پیامبر در تألیف قرآن بوده­­اند چرا خود به نوشتن و یا آوردن کتابی آسمانی اقدم نکرده­ و کسی دیگری را برای این امر تعلیم داده­اند. این شواهد و بسیاری شواهد دیگر نشان از الهی بودن قرآن کریم و غیر بشری بودن آن دارد و وجود برخی شباهت­ها در نقل قصص و داستان­های انبیاء نمی­تواند دلیلی بر نسخه­برداری قرآن از آنها باشد بلکه وجود این شباهات خود حاکی از صدور این کتب از یک منشأ واحد یعنی از ناحیه‌ی پروردگار عالم می­باشد.

 

فهرست منابع و مراجع

1.                  قرآن كريم.

2.                  .ابن منظور، لسان العرب، دارصادر، بيروت.

3.                  ابو خليل شوقي، في الميزان فليب حتي، دارالفكر المعاصر، بيروت« دمشق»،‌ط1، 1985م.

4.                  .ابو خليل شوقي، كارل بروكلمان في الميزان، دارالفكر المعاصر، بيروت« دمشق»، ط1، 1987م.

5.                  ابو خليل شوقي، غوستاف لوبون فی الميزان، دارالفكر المعاصر، بيروت« دمشق»، ط1، 1990 .

6.        اگناس گلدزيهر، العقيده و الشريعه في الاسلام، مترجم، يوسف موسي، علي حسن عبدالقادر، دارالحديثه، مصر، ط2

7.                  بهاء الدينی خرمشاهی،  دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران: دوستان{و} ناهيد، چ2، 1381.چاپ، گلشن.

8.                  جعفر سبحاني تبريزي، فروغ ابديت، مركز انشتارات دفتر تبليغات اسلامي،‌قم، چ6، 1370ش.

9.                  جوهری، صحاح،دارالعلم للملايين، بيروت، چ2، 1399.

10.              حسين فعال عراقی، قصص قرآن و تاريخ انبياء، بي جا، زمستان 1376.

11.              زبيدی، تاج العروس،‌كويت، 1399.

12.              سيد ابوالقاسم حسيني ژرفا، مباني هنري قصه‌هاي قرآن، مؤسسه فرهنگي طه؛ چ3، تابستان، 1379، قم.

13.              سيد علی موسوی گرما رودی،‌ داستان پيامبران،‌انتشارات قدياني،‌ چ 5، 1375.

14.              عمربن ابراهيم رضوان،  آراءالمستشرقين حول القرآن الكريم، دارالطيبه، رياض، ط1، ج1، ص.

15.      عبدالملك بن هشام بن هشام، سيره النبويه لابن هشام،  تحقيق: ابراهيم الانباري، مصطفي السقاء،  دارالاحياء التراث العربي، بيروت( بي‌تا).

16.              مه دخت پور خالقي چتر ودي، فرهنگ قصه‌هاي پيامبران، آستان قدس رضوي، چ1، 1371.

17.              فصلنامه بينات، ويژه پژوهشهاي قرآني، سال اول شماره، 4.

18.              مصطفی عباسی مقدم، اسوه‌های قرآنی و شيوه‌های تبليغی آن،‌  بي‌جا، بي‌تا.

19.              محمد يوسف حريری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی..

20.              صدرالدين بلاغی، قصص قرآن.

21.      آشنايی با معارف قرآن( تفسير موضوعی(1)، قصه های قرآن،‌ واحد تدوين کتب درسی سازمان حوزه‌های خارج از کشور.

22.              دکتر عبدالکريم بی آزار شيرازی، باستان شناسی و جغرافيای تاريخی قصص قرآن، انتشارات فرهنگ،‌چ3، 1382

23.              منير بعلبكي، تاريخ الشعوب الاسلاميه، بيروت،‌1948.

24.              عمر بن ابراهيم رضوان، آراءالمسشرقين حول القرآن الكريم، دارالطيبه،‌رياض، ط1، 1992م.

25.      عمر لطفي،‌المستشرقون و القرآن، دراسة نقدية لمناهج المسشرقين، مركز دارسات العالم الاسلامي، ط1، 1991م

26.              فليپ حتي، تاريخ عرب، مترجم: ابوالقاسم پاينده، ناشر كتابفروشي حاج محمد باقر كتابچي حقيقت تبريز

27.      گلدزيهر اگناس ، العقيده و الشريعه في الاسلام، مترجم: يوسف موسي، علي حسن عبدالقادر، دارالحديثه مصر، ط2.

28.              محمد عبدالعظيم زرقاني،مناهل العرفان في علوم القرآن، داراحياء كتب العربيه، بيروت( بي‌تا).

29.              محمد هادي معرفت،شبهات الوردود حول القرآن الکريم، موسسة التمهيد، قم، ط1، ص 78.

30.      موريس بوكاي، مقايسه‌اي ميان تورات،‌انجيل، قرآن و علم( عهدين  قرآن و علم)، ترجمه: حسن حبيبي، ناشر انتشارات سليمان، چاپ فروغ دانش.

31.              مصطفي حسيني طباطبايي، نقد  آثارخاورشناسان ، انتشارات چاپ پخش، چ1،‌ 1357ش.

32.              محمد خليفه،استشراق و القرآن العظيم، دارالاعتصام، قاهره، ط1، 1994م.

33.              محمد بن جرير طبري،  تاريخ طبري،  بيروت داراالكتب العلميه، 1407ق،ج2، ص 277؛سيره

34.              مونتگمري وات،  محمد في المكه، ترجمه: شعبان بركات،  منشورات العصرية بيروت.

35.              محمد خليفه،استشراق و القرآن العظيم، دارالاعتصام، قاهره، ط1، 1994م.

36.              محمد بن ابو شبهه،سيرة النبوية، دارالقلم، دمشق، ط1، 1988م، ج1، ص 192.

37.              36.محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، داراحياء كتب العربيه، بيروت(بي‌تا).

38.              نقره تهامي، سکولوجية القصيه، شركة‌ التونسيه، الجزائر، 1974.

39.      محمد حسين زمانی،‌مستشرقان و قرآن ( نقد و بررسی آراء مستشرقان درباره قرآن )، قم،‌ مؤسسه بوستان کتاب،‌ دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم، 1385.

40.      محمود بستانی،‌دراسات فنية فی قصص القرآن، بنياد پژوهش آستان قدس رضوی،‌ 1408. دکتر محمود 40.بستانی، پژوهشی در جلوه‌های هنری داستانهای قرآن،‌ترجمه محمد حسين جعفر زاده، آستان قدس رضوی، 1371، (دو جلد).

 

 

 



[1] . جوهری، صحاح، دارالعلم للملايين، بيروت، چ2، 1399،‌ ج2، ص 1051

[2] . ‌ ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص 75؛‌

[3] . حسين فعال عراقی، قصص قرآن و تاريخ انبیاء، 1376، ص 5.

[4] . همان.

[5] .سيد ابوالقاسم حسيني ژرفا، مباني هنري قصه‌هاي قرآن،ص66.

[6] . مه دخت پور خالقي چتر ودي، فرهنگ قصه‌هاي پيامبران، ص 15و 16.

[7] . بهاء الدينی خرمشاهی،  دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی،ص 1766 و  حسين فعال عراقی،  قصص قرآن وتاريخ انبياء ص 4.

[8] . سید ابو القاسم حسینی ( ژرفا)، مبانی هنری قصه‌های قرآن، ص 19- 23.

[9] . سید علی موسوی گرما رودی،‌ داستان پيامبران. ج1،‌ ص 4- 5؛ .

[10] . حسينی ژرفا،‌ مبانی هنری قصه‌های قرآن، ص 19-20؛  علی موسوی گرما رودی، داستان پيامبران، ص 6- 8.

[11] . حسینی ژرفا، مبانی هنری قصه‌های قرآن، ص21؛ بهادالدين خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج2،‌ ص 1763؛ فصلنامه بينات ، سال اول، شماره 4، ص 149.

[12] . بينات،‌ ویژه پژوهشهای قرآنی، ج3، ص 105.

[13] . سید ابوالقاسم حسينی ژرفا، مبانی هنری قصه‌ های قرآن، ص 14و 15.

[14] . سید ابوالقاسم حسينی ژرفا، مبانی هنری قصه‌های قرآن ، ص31؛‌آشنايي با معارف قرآن، قصه‌های قرآن، ص 91.

[15] . همان، ص41.

[16] . حسين فعال عراقی نژاد، قصص قرآن و تاريخ انبياء( کتاب شناسی  و مقاله شناسی)، ص 2.

[17] . مصطفی عباسی مقدم، اسوه‌های قرآنی و شيوه‌های تبليغی آن،‌  بي‌جا، بي‌تا،ص 41و 46.

[18] . محمد یوسف حريری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی،‌ ص 263.

[19] . صدرالدين بلاغی، قصص قرآن، ص 14.

[20] . آشنايی با معارف قرآن( تفسیر موضوعی(1)، قصه های قرآن،‌‌ ص 207.

[21] . دکتر عبدالکريم بی آزار شيرازی، باستان شناسی و جغرافيای تاريخی قصص قرآن، ص 2و 6.

[22] . همان، ص 34.

[23] .منير بعلبكي، تاريخ الشعوب الاسلاميه، بيروت،‌1948، ص 39.

[24] .اگناس گلدزيهر، العقيده و الشريعه في الاسلام، ‌ص 12-20.

[25] . عمر بن ابراهيم رضوان، آراءالمسشرقين حول القرآن الكريم، ج1، ص 335.

[26] . عمر لطفي،‌المستشرقون و القرآن، دراسة نقدية لمناهج المسشرقين، ص85.

[27] . همان.

[28] . نقره تهامي، سکولوجية القصيه،ص 65 (به نقل از : یوسف حداد، القرآن و الکتاب، ص 1062.)

[29] . مستشرقان و قرآن، ص 145-146.

[30] . محمد عبدالعظيم زرقاني،مناهل العرفان في علوم القرآن، ص 306.

[31] . عمربن ابراهيم رضوان،  آراءالمستشرقين حول القرآن الكريم،ج1، ص 289؛ محمد هادي معرفت،شبهات الوردود حول القرآن الکریم، ص 78.

[32] .آراء المستشرقین حول القرآن الکریم، ج1، ص 296.

[33] .  التهامی نقره،‌ص 67.

[34] . « شرع لكم من الدين ما وصي به‌ي نوحاً والذي أوحينا إليك و ما وصينا به‌ي ابراهيم و موسي و عيسي آن اقيموالدين ولا تتفرقوا فيه...شوري، 13.

[35] . دكتر موريس بوكاي، مقايسه‌اي ميان تورات،‌انجيل، قرآن و علم( عهدين  قرآن و علم)، ترجمه: حسن حبيبي

[36] .نجم/3-4.

[37] . تاريخ الشعوب الاسلاميه، ص 34.

[38] . مصطفي حسيني طباطبايي، نقد  آثارخاورشناسان، ص 35، 36.

[39] . محمد خليفه،استشراق و القرآن العظيم، ص 44.

[40] .محمد بن جرير طبري،  تاريخ طبري،  ،ج2، ص 277؛ سيره النبويه، ج1، ص191

[41] . تاريخ طبري، ص 280.

[42] . تاريخ طبري، ص 277.

[43] . تاريخ طبري، ص 277؛ عبدالملك بن هشام بن هشام، سيره النبويه لابن هشام،  تحقيق: ابراهيم الانباري، مصطفي السقاء، ج1، ص 192.

[44] .جعفر سبحاني تبريزي، فروغ ابديت، ج1، ص 174.

[45] .مونتگمري وات،  محمد في المكه، ترجمه: شعبان بركات،  منشورات العصرية بيروت، ص 71،72.

[46] . اعراف، 157، 158.

[47] . تاريخ طبري،ج2، ص 278 (9سال نوشته است)؛  بقيه مورخان 12 سال نوشته‌اند؛علي بن برهان الدين حلبي، سيره حلبي، دارالمعرفه، بيروت، ( بي‌تا)،  ج1، ص 120؛ جرج سيل 13 سال نوشته‌اند؛ محمد خليفه،استشراق و القرآن العظيم، دارالاعتصام، قاهره، ط1، 1994م، ، ص 44.

[48] . محمد بن ابو شبهه،سيرة النبوية، ج1، ص 192.

[49] . نحل، 103.                                                  

[50] . قصص، 44.

[51] . هود، 49.

[52] . محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج2، ص 247.

[53] . ابو خليل شوقي، كارل بروكلمان في الميزان،  ص 37.

[54] . الاستشراق في سيرة النبوية، ص 65؛مونتگمري وات، محمد في المكة، ترجمه شعبان، بركات،‌ ص 93.

[55] . ابو خليل شوقي، في الميزان فليب حتي،ص 138

[56] . سيدابوالقاسم حسيني(ژرفا)، ص 140، ص 141.

[57] . آشنايي با معارف قصه‌هاي قرآن،  تفسير موضوعي(8)،‌ قصه‌هاي قرآن، ص 127-130.

[58] . دکتر محمد حسين زمانی،‌ مستشرقان و قرآن (نقد و بررسی آراء مستشرقان درباره قرآن)، ص 317

[59] . مستشرقان و قرآن، ص ؛318‌ به نقل از زاهية الدجانی، احسن القصص بين اعجاز القرآن و تحريف التوراة،

[60] . مستشرقان و قرآن ، ص 318؛ به نقل از عبدالکريم بی آزار شيرازی، باستان شناسی و جغرافيای تاریخی قصص قرآن.

[61] . قصص،‌ 3.

[62] . مستشرقان و قرآن، ص 319؛ به نقل محمد هادی معرفت، شبهات وردود، ص 423.

[63] . یوسف، 111.

[64] . مستشرقان و قرآن، ص 320؛‌  محمد هادی معرفت، شبهات وردود، ص 421.

[65] .  متشرقان، ص 320؛ همان،‌ ص 425.

[66] . مستشرقان و قرآن،‌ ص 321؛‌ (به نقل از مجله‌ی رسالة الاسلام، سنه 9،‌ عدد 3، ص 269.)

[67] . مستشرقان و قرآن، ص 322؛ (به نقل از مجله‌ی رسالة الاسلام، سنه 9، شماره 3، ص 270،‌عبدالوهاب حموده.)

[68] . دکتر محمود بستانی،‌دراسات فنية فی قصص القرآن، بنياد پژوهش آستان قدس رضوی،‌ 1408، دکتر محمود بستانی، پژوهشی در جلوه‌های هنری داستانهای قرآن،‌ترجمه محمد حسين جعفر زاده، آستان قدس رضوی، 1371، (دو جلد).