صغری
خاتون
حضرت سلیمان در
قرآن کریم و عهد قدیم
اسرائیلیّات در
داستان حضرت سلیمان علیه السلام
الف) امتحان
حضرت سلیمان علیه السلام و تفاسیر اسرائیلی
ب) روایات
اسرائیلی در مورد پیکردن اسبها توسّط حضرت سلیمان علیه
السلام
واژهی
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است و بر داستانها و اخبار یهودی و نصرانی که در
مجامع روایی و تاریخی اسلامی نفوذ کرده است، اطلاق میشود. برخلاف قرآن کریم که
حضرت سلیمان را یکی از پیامبران الهی و بندهی شایستهی خدا میداند، سنّت
یهودی و کتاب عهد قدیم، تصویر مخدوشی از وی ارائه داده و وی را شخصی جبّار، عیّاش،
بتخانه ساز، اسیر هوای نفس و یک عاشق تمام عیار نسبت به زنان معرّفی
میکند. این تصویر غیر واقعی از حضرت سلیمان علیه السلام، زمینهساز ورود
روایاتی در کتب تفسیری اسلام گشته است که عمدتاً انتشار آنها به دست یهودیان مسلمان
شدهای بوده است که دلبستگی تامّی به عقاید خرافی یهودیّت داشتند.
نمونههایی از این روایات اسرائیلی را میتوان در ذیل آیات مربوط به دو
جریان از زندگان آن حضرت مشاهده کرد: یکی جریان افتادن جسدی بر روی تخت سلطنتی وی و
دیگری غفلت از یاد خداوند به جهت سان دیدن از خیل اسبان. درنقد این روایات باید
گفت، علاوه بر مشکلی سندی، محتوای این روایات نیز نه با متن قرآن کریم و ستایشات
خداوند از این پیامبر الهی هماهنگی دارد و نه با مقام عصمت انبیاء سازگار
است.
پیامبران
بزرگ الهی به عنوان کسانی که از ناحیهی خداوند وظیفهی ارشاد وهدایت بندگان به سوی
صلاح و رستگاری را به عهده داشتند، علاوه بر برخورداری از شناخت و معرفت عمیق، در
عمل و کردار نیز سرآمد صالحان و نیکوکاران بوده و عمل و رفتار آنان، برای مردم الگو
و سرمشق بوده است. ارتکاب گناه و معصیت از سوی پیامبران الهی و بیمبالاتی نسبت
به آنچه خود داعیهداران آنند، موجب انزجار عمومی و پراکنده شدن مردم از گرد
ایشان شده و طرح الهی مبنی بر ارسال رسل و انزال کتب را با شکست مواجه میکند.
با نظر به این مهّم و با در دست داشتن این معیار کلی میتوان به بررسی و نقد
احادیث و روایاتی پرداخت که گناه و معصیت و عملی خلاف اخلاق را به پیامبران الهی
نسبت میدهند و از مقام و منزلت روحانی آنان میکاهند.
اسرائیلیّات
از جملهی شاخصترین اینگونه روایات است که عمدتاً به دست مسلمانان یهودی الأصلی
ساخته و پراخته شد که قصد وارد کردن خرافات ادیان سابق را به سنّت و فرهنگ اسلامی
داشتند. در این میان، آیات مربوط به جریان سرگذشت زندگی پیامبران گذشته به جهت عدم
آشنائی مسلمانان با اخبار آنان و به علّت اختصار موجود در آین آیات، بهترین فرصت را
برای رسیدن به این منظور برای ایشان فراهم کرد.
در
نوشتهی حاضر مروری خواهیم داشت به برخی از این اسرائیلیّات ساختگی که در مورد برخی
جریانات واقع در حیات یکی از انبیاء عظیم الشأن الهی، حضرت سلیمان
علینبیناوآلهوعلیهالسلام جعل شده و وارد کتب تفسیری اسلام
گردیده است.
واژهی
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است و به داستان یا حادثهای که از منبع اسرائیلی و
عمدتاً یهودی[1]
آورده شود، اطلاق میشود. اسرائیلی منسوب به اسرائیل است و «اسرائیل» لقب حضرت
یعقوب پیامبر علیه السلام میباشد که پدر بنی اسرائیل بوده و دو دین یهودیت و
مسیحیّت به وی منتهی میشوند. از اینرو «اسرائیلیّات» به هر دو فرهنگ یهودی و
مسیحی اطلاق میشود، ولیکن یهود، شهرت بیشتری دارد.
امروزه
محقّقان اسلامی، اسرائیلیّات را بر داستانها و اخبار یهودی و نصرانی که در
مجامع روایی و تاریخی اسلامی نفوذ کرده است، اطلاق میکنند. که شامل سه نوع
روایت است: 1- روایات تاریخی؛ 2- راوایات اخلاقی و 3- افسانههایی که مربوط به
عقاید و رسوم باستانی است.
خداوند در
قرآن کریم حضرت سلیمان علیه السلام را یکی از بندگان شایسته خویش معرّفی کرده است و
در مورد وی میفرماید: « و وهبنا لداوود سليمان، نعم العبد انّه
اوّاب»
قرآن
کریم سلیمان علیه السلام را از جمله پیامبران بزرگ الهی میداند که مورد عنایت
خاصّ خداوند قرار گرفت و گنجینهی نعمت وقدرت الهی بر روی زمین به دست وی داده شد
وبه اذن خداوند در روی زمین دارای قدرت و حکومت بینظیری در تاریخ بنی اسرائیل
گشت. خداوند باد را مسخّر وی گردانید و جماعت شیاطین و جنیّان را به خدمت وی در
آورد و موادّ معدنی فراوانی را در اختیار وی قرار داد تا با نیرو و قدرت خدادادی
آنها را شکل داده و از آنها در ساخت معابد زیبا و بزرگ بهره ببرد.
با
این وجود هیج یک از این نعمتهای سرشار، وی را از یاد خداوند غافل نکرد و هرگاه
نعمت و عنایت تازهای از ناحیهی خداوند شامل حال او میشد میفرمود:
«هذا من فضل ربّی» یعنی همهی اینها از فضل و عنایت پرروردگار من است. یا زمانی که
ملکهی سبا با فرستادن هدایای زیاد، قصد فریب سلیمان و جلب نظر وی را داشت، حضرت
سلیمان وی را به نعمتهایی که خداوند به وی ارزانی داشت توجّه داد و خطاب به وی
گفت: «آیا مرا به وسیلهی مال میخواهی کمک کنی در حالیکه آنچه خداوند به من
ارزانی داشته است از آنچه که به تو داده برتر و بهتر است»[2]
قرآن
کریم سلیمان علیه السلام را بندهای میداند که آرزویش شکر نعمت پررودگار
بود[3]
و عبادت پیشهای معرّفی میکند که اگر لحظهای از یاد خدا غافل
میشد در صدد جبران بر میآمد.[4]
و حاکمی بود که معاونانش از علم کتاب و علم الهی برخوردار بودند چه رسد به خودش که
حاکم و فرمانروایی ملک و سرزمین بود. فرمانروای عادلی بود که به هیچ وجه در حکومت
خود ظلمی علیه کسی روا نداشت و عدالت را حتّی در مورد پرندگان نیز رعایت
میکرد.
این
در حالی است که سیمایی که از حضرت سلیمان علیه السلام در تورات به نمایش گذاشته شده
بسیار متفاوت از آنچیزی است که قرآن کریم آمده است.
تورات حضرت
سلیمان را پادشاهی جبّار، عیّاش، بتخانه ساز، اسیر هوای نفس و یک عاشق تمام
عیار نسبت به زنان معرّفی کرده است و در مورد او
میگوید:
« او
را هفتصد زن عقدی و سیصد زن متعه بود و زنانش دل او را در پیری به غیر خدا مایل
کرده بودند و دل او مثل دل پدرش داوود، با خدایش کامل نبود... و مثل پدر خویش
داوود، خداوند را پیروی کامل ننمود»[5]
یا
در جائی دیگر بیان میدارد:
«سلیمان
سریعاً دستور ساخت بتکدهای را داد، روی کوهی که در برابر اورشلیم، که آن
مرکز اسرائیل بود، قرار داشت،
بتکدهای برای بت طائفهی بنی عمون بنا کرد و به بتهای دیگر هم علاقهی
خاصی داشت و همهی اینها در زمان پیری واقع شد.»[6]
از
این رو میتوان ادّعا کرد که تصویر قوم یهود از حضرت سلیمان علیه السلام،
تصویری مخدوش و همراه با خرافات و نسبتهای ناروایی بود که چهرهی تابناک این
پیامبر الهی را با غباری از اتّهامات و اندیشههای باطل پوشانده
بود. از اینرو بعد از وفات رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم و در عصر صحابه
برخی از یهویان مسلمان شده فرصت را مناسب دیده و با استفاده از برخی آیات متشابه در مورد
حضرت سلیمان علیه السلام ، عقاید باطل و خرافی خویش را در در قالب روایات تفسیری در بین مسلمان منتشر و شایع کردند
که متأسّفانه مفسّرین اسلامی بدون تحقیق کافی و وافی آنها را نقل کرده و در تفاسیر
خود آنها را آوردند.
در
ادامه به دو مورد از این آیات که به علّت اجمال موجود در آن، زمینه ساز انجام
تفاسیر غلط و مغرضانه و ورود اسرائیلیات به مجامع تفسیری اسلامی شده است،
اشارهای خواهیم داشت.
خداوند در
سورهی صاد میفرماید:
«
ولقد فتنّا سُلیمانَ و اَلقینا علی کُرسیّه جَسَداً ثُمّ اَناب»[7]
ترجمه: «ما
سلیمان را آزمایش کردیم و بر تخت او جسدی افکندیم پس او به درگاه خداوند انابه
کرد.»
آنچه
از این آیه برمیآید آن است که حضرت سلیمان علیه السلام بوسیلهی جسدی بی روح
مورد آزمایش خداوند قرار گرفت، به این صورت که جسدی بیروح بر روی تخت وی قرار
گرفت، در حالیکه وی انتظار دیدن آنرا نداشت و به غیر آن امید بسته
بود.
قرآن
به همین اندازه اکتفا میکند و دیگر در مورد اینکه این جسد چه بود و از جهت بر
تخت سلیمان قرار گرفت، توضیحی نمیدهد. همین اجمال در آیه دستاویزی برای مغرضان
و افسانه پردازان شده است تا عقاید خرافی خود را آشکار کرده و تفاسیری ارائه دهند
که نه با اساس دین سازگاری دارد و نه با مقام عصمت انبیاء قابل جمع است و نه عقل
هیچ صاحب خردی آن را میپذیرد.
به
همین جهت ما امروز این تفاسیر را در
زمرهی تفاسیر اسرائیلی جای میدهیم و باید دقّت کافی را مبذول داریم که از نقل
این تفاسیر بدون تحقیق خودداری کنیم کمااینکه برخی از قرآن پژوهان بیان
میدارند که: «این یک نوع امتحان و آزمایش است برای صاحبان عقل و جویندگان قرآن
کریم. [اگر در تفسیر این آیه] قناعت به متن میشد مجالی برای این گونه بیانات
باقی نمیماند»[8]
در
ذیل به تعدادی از این تفاسیر اشاره میکنیم:
1-
در تفسیر طبری از قول سدی نقل شده است:
«سلیمان یکصد
زن داشت ویکی از آنها جراده بود که از همه بیشتر دوست میداشت و امانتدار خوبی
بود، هنگامی که سلیمان احتیاج به رفع حدث پیدا میکرد، انگشتر خود را به او
میداد. یک روز طبق معمول برای انجام قضای حاجت، انگشتر خود را به جراده داد و
رفت. در این هنگام شیطان در شکل حضرت سلیمان ظاهر شد و انگشتر را از جراده طلب کرده
و او نیز انگشتر را به شیطان داد و شیطان بر تخت حضرت سلیمان تکیّه زد، بعد حضرت
سلیمان آمد و انگشتر را خواست امّا دیگر دیر شده بود. شیطان هم به مدّت چهل روز بر
تخت حضرت تکیّه زد و بر مردم فرمانروایی میکرد.»
این
داستان در چند تفسیر با نقلهای متفاوت آورده شده[9]
و مراد از «والقینا جَسدا» موجود در آیه را «جسد شیطان« که بر تخت تکیّه زده بود، و
مراد از «ثم أناب» را برگشت حضرت سلیمان بر به دست گرفتن مجدّد فرمانروایی،
دانستهاند.
2-
سیوطی در ذیل آیهی «والقینا علی کرسیّه جسداً» آورده است:
«خداوند به
سلیمان پسری داد و او از ترس جن یا
ملک الموت، وی را به ابر سپرد تا او را در دامن خود حفظ کند ولی روزی جسد مردهی
فرزند خود را بر تخت یافت»[10]
3-
ابوهریره از پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم روایت کرده که حضرت فرمود
:
«سلیمان بن
داوود، شبی گفت: بخدا سوگند من امشب با صد و یا نود ونه زن خود مزاجعت خواهم نمود
که هر یک از آنان فرزندی جنگجو بدنیا بیاورند. فرشتهای که نزدش بود گفت: بگو
انشاءالله، ولی حضرت نگفت. در نتیجه همهی زنان جز یکی فرزند نیاوردند و آن هم پسری
ناقص الخلقه آورد» رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم پس از نقل این داستان
فرمودند: «بخدای محمد سوگند اگر سلیمان انشاء الله میگفت حتماً فرزندانی جنگجو
برای او میآمدند»[11]
4-
حضرت سلیمان به یکی از جزائر، لشگرکشی کرد و پس از قتل پادشاه آن دیار، دختر او را
به اسارت گرفت و به همسری خود در آورد. گرچه سلیمان او را بسیار دوست میداشت،
امّا جراده چندان رغبتی به او نداشت و از او دلخور بود و بسیار بر پدرش گریه
میکرد.
یک
روز از سلیمان درخواست ساخت مجسمّهای کرد به طوری که همشکل پدرش باشد و سلیمان
نیز درخواست وی را پذیرفت و به شیطان فرمان داد که مجسمّه را بسازند و آنها ساختند؛
بعد جراده لباسی مانند لباس پدر درست کرد وبه آن مجسّمه پوشاند و هر صبح و شام خود
و کنیزان خانه، برای آن تمثال سجده میکردند و به این ترتیب بتپرستی در
خانهی سلیمان رواج یافت در حالیکه خود حضرت سلیمان از این ماجرا بیخبر بود و
چهل شبانه روز به همین منوال سپری شد.[12]
در برخی از تفاسیر در ادامهی داستان آمده
است که به جرم اینکه در خانهی آن پیامبر بت پرستی به مدّت چهل روز ادامه داشت،
بخاطر همین، خدا او را در آزمایش سخت قرار داد و آن آزمایش تسلّط شیطان بر تخت او
وحکومت به مدّت چهل شبانه روز بود.[13]
1-
در سلسله سند احادیثی بالا افرادی مانند کعب الأحبار، ابوهریره و وهب بن منبّه وجود
دارد که به شهادت تاریخ از جمله وضّعان حدیث و از کسانی بودهاند که از جعل
حدیث ابایی نداشتند.
2-
در متن احادیث نوع اضطراب و ناهماهنگی مشاهده میشود و هر روایت جریان را به
نوعی نقل کرده است. به طور مثال دریک روایت تعداد زنان حضرت سلیمان علیه السلام صد
نفر و در جائی دیگر نود و در جائی هفتاد نفر ذکر شده است.
3-
در روایات فوق، مقصود از جسدی که بر کرسی سلیمان قرار گرفته شیطان معرّفی شده است.
در حالیکه واژهی «القینا» به معنای «افکندن» است و به معنای «تکیّه زدن» نیامده
است و لذا نمیتوان آیهی «والقينا علی کرسيّه جسداً» را به معنای «تکیّه زدن
شیطان بر تخت پادشاهی سلیمان» تفسیر کرد.
4-
اشکال عمدهی روایات تفسیری فوق، منافات با مقام عصمت ائمّه و مصونیّت ایشان از
گناه است. در جای خود در علم کلام به اثبات رسیده است که به استناد ادّلهی قطعی نقلی و عقلی، پیامبران الهی
باید از هرگونه اشتباه مصون باشند تا نقض غرض در فعل الهی مبنی بر هدایت مردم، پیش
نیاید. آیا به راستی میتوان پذیرفت که پیامبری که قرآن مجید، قلب او را مذکّر
وحی و گنجینهی اسرار الهی[14]
دانسته و او را به خاطر علم وحکمت ستوده[15]،
به حدّی تنزّل یابد که نه خبر از عمل بتپرستی در دل خانهی خود داشته باشد و
نه به امر سلطنت رسیدگی کند.
5-
نقد دیگر بر روایات فوق، زیر سؤال بردن حکمت الهی است. بر اساس حکمت الهی، از
آنجاکه بندگان با بهرهگیری از قوای ادراکی عمومی خود قادر نیستند تا راه سعادت
و کمال را بیابند، لذا بر خداوند لازم است تا پیامبرانی مجهّز به قوّهی ادراکی
برتری به نام وحی، مبعوث کند و طریق هدایت را به آنها بنمایانند. حال اگر فرض شود
که در این روند خللی وارد شود و شخصی خود را به عنوان پیامبری از انبیاء الهی
معرّفی کند و هیچگونه نشانه و علامتی نیز برای پی بردن به کذب ادّعای وی وجود
نداشته باشد، آنگاه نقض غرض الهی شده و حکمت افعال الهی زیر سؤال میرود. از
اینرو اگر شیطان به شکل انبیاء و از جمله حضرت سلیمان علیه السلام در آید، به نحوی
که به هیچ صورت قابل تشخیص نباشد، اساس دین و اعتماد به شرائع آسمانی متزلزل
میشود.
6-
نکتهی دیگری که در برخی از این روایات به آن تأکید شده، بتپرسی همسر حضرت
سلیمان علیه السلام است. این مسئله نیز با معیارهای عقلی و با مقام شامخ پیامبران
الهی سازگار نیست. چراکه یا حضرت سلیمان علیه السلام به این کار دستور داده و یا
لااقل از این مسئله آگاه بوده است ویا اینکه از این مسئله به طور کلّی به اطلاع
بوده است. هر دو صورت غیر قابل فرض است؛ چراکه در صورت اوّل اگر ایشان به
بتپرستی فرمان داده و یا در مقابل انجام این عمل سکوت کرده، با عصمت وی سازگار
نیست و در صورت دوّم نیز، گناه و ارتکابی متوجّهی حضرت سلیمان علیه السلام نشده
است تا خداوند بخواهد وی را مجازات کرده و جسدی را به عنوان کیفر بر کرسی وی
بیاندازد.
خداوند در
قرآن کریم میفرماید:
«إذ
عُرض علیه بالعشیّ صافنات الجیاد، فقال انّی أحببتُ حُبّ الخَیر عَن ذکرِ رَبّی
حتّی تَوارت بالحِجاب، فطَفق مَسحاً بالسوق و الأعناق»[16]
ترجمه:
«آنگاه که عصرگاهان، اسبان چابک و تندرو بر سلیمان عرضه شدند و او مشغول سان دیدن
بود، پس گفت من این اسبان را بخاطر خدا دوست دارم. تا اینکه اسبان از دید او پنهان
شدند پس دستور داد که اسبان را بازگردانند. پس شروع به نوازش کردن اسبان کرد و بر
ساقها و گردنهای آن دست میکشید.»
اجمال و
اختصارگویی در این آیه نیز زمینه و میدان را برای جعالان و افسانهسازان فراهم
آورده تا عقاید خرافی خویش را در قالب تفسیر آیه بیان کنند و متأسّفانه از این
تفاسیر غلط در برخی تفاسیر و حتّی برخی ترجمههای قرآنی نیز راه یافته
است.
1-
در برخی از تفاسیر به نقل از مقاتل، کلبی و حسن بصری آمده
است:
«
سلیمان نماز اوّل خودش را خواند و بر تخت خودش تکیّه زد و از اسبان، سان میدید
و تعداد اسبها هزار بود و نهصد تن از آنها را بر وی عرضه کردند. سلیمان چنان
غرق در مشاهدهی اسبها شده بود که وقتی به خود آمد، خورشید غروب کرد
و نماز وی قضا شده بود. او از این امر بسیار خشمگین شد و دستور برگرداندن
اسبها را داد و همه را از دم تیغ گذراند.»[17]
2-
طبری در تفسیر خود از قول برخی مفسّران همچون سدی نقل کرده است: « مقصود از «مسح»
در آیه، قطع کردن گردن و ساق پای اسبها بوده است» در همان تفسیر به نقل از حسن
بصری آمده است که «حضرت سلیمان علیه السلام، اسبان را پی کرد و گردن زد و فرمود:
«باشد که این اسبها بار دیگر مرا از عبادت پرروردگار باز ندارد»[18]
همچنین سیوطی
در درالمنثور همین تفسیر از «مسح» یعنی «قطع کردن گردن و پاهای اسبان» به نقل از
ابی بن کعب به پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم نسبت داده است.[19]
3-
در برخی از رویات نیز در توصیف جریان دچار مبالغه شده و گزارشات غیر معقولی را
ارائه دادهاند. به طور مثال در برخی تفاسیر تعداد اسبها را بیست هزار
برشمرده که همگی آنها بال داشتند[20].
همچنین در در مورد «حجاب» موجود در آیه برخی نوشتهاند که آن حجاب از یاقوت سبز
بوده و یاقوتی که محیط به همهی خلائق است و به قدر سبز بود که آسمان از سبزی آن
سبز شد.[21]
همچنین در
برخی تفاسیر آمده است: از آنجا که پی کردن اسبها بخاطر خشنودی خدا بود در عوض
خداوند به او پاداش داد از جمله مرکبی سریعتر از اسب در اختیار او گذاشت یعنی باد
را مسخّر او کرد.[22]
شواهد زیادی
وجود دارد که همگی دالّ بر جعلی و ساختگی بودن این احادیث است که به برخی از آنها
اشاره می کنیم
1-
این روایات از لحاظ سند دچار مشکل جدّی است چراکه در سلسله سند آنها اشخاص
دروغپردازی مانند کعب الأحبار، وهب بن منیه و ابوهریره وجود دارند که تعمّد
آنها در جعل حدیث و دلبستگی خاطر آنها نسبت به سنّت یهودی بر کمتر محقّقی پوشیده
است.
2-
مضمون این احادیث با توصیفی که قرآن کریم از حضرت سلیمان علیه السلام به عمل آورده
است، سازگار نیست. خداوند از حضرت سلیمان علیه السلام به عنوان «نعم العبد» یاد
کرده و او را یکی از بهترین بندگان خود قلمداد کرده است. حال چگونه ممکن است که
چنین بندهای، اینگونه دچار چنین تقصیر بزرگی شده و به چهت دلمشغولی به امور
دنیوی، از فریضهی بزرگ الهی غافل شود و در انجام آن سستی ورزد. چه اینکه بر فرض
قبول این مسئله که به جهت غفلت از وقت، نماز حضرت سلیمان علیه السلام قضا شد، پذیرش
این مطلب که وی به خاطر این امر تمامی اسبان بیگناه را پی کرد و از بین برد،
بسیار دشوار به نظر میرشد. چراکه انجام چنین کار غیر معقولی از یک انسان عادی
پذیرفته شده نیست چه رسد به پیامبری که خداوند او را در قرآن مورد ستایش قرار داده
و او را واجد ویژگیهای مانند علم، و حکمت[23]
دانسته است.
3-
مضمون این روایات علاوه بر اینکه با آیات قرآنی سازگار نیست، با معیارهایی عقلی نیز
تطابق ندارد. همانگونه که در نقد احادیث قسمت قبل گذشت، مصونیت از گناه و اشتباه،
صفت و ویژگی ایست که عقل برای تمام انبیاء الهی اثبات میکند چراکه بدون این
ویژگی امر رسالت به پایان نمیرسد و هدف پروردگار از هدایت بندگان به نتیجه
نمیرسد. همچنانکه مرحوم علامهی طباطبائی (ره) در این زمینه
مینویسند:
«این
تفسیر صحیح نیست، چراکه چنین عملی از انبیاء الهی سر نمیزند و ساحت آنها منزّه
از مثل آن است... اگر ما سلیمان را آن طور که قرآن بیان داشته از پیامران الهی
بدانیم که وضع روشن است و اگر هم او
را در ردیف پادشاهان بنی اسرائیل بدانیم باز چنین نسبتهای ناروایی ممکن نیست
در مورد او صادق باشد.»[24]
از آنچه گذشت میتوان
نتیجه گرفت که داستان زندگی حضرت سلیمان علیه السلام در قرآن نیز از دست جاعلان و
خرافهپردازان درامان نمانده و ذیل آیات مربوط به این جریان که با نوعی اجمال
اختصارگویی نیز همراه است، روایات زیادی به نقل از چهرههای شاخص اسرائیلی
پرداز مانند ابوهریره، کعب الأحبار، وهب بن منیه و... در تفاسیر اسلامی وارد شده
است. مهمترین این روایات اسرائیلی به دو جریان مربوط میشود؛ یکی جریان افتادن
جسدی بر روی تخت حضرت سلیمان که در مورد چیستی واقعه خرافه پردازی زیادی صورت گرفت
است و دیگری در مورد سان دیدن سلیمان از اسبهای سواری خود بود که در پی آن به
زعم اسرائلیی پردازان باعث غفلت وی از انجام
فریضهی نماز شد. در نقد این روایات نیز گفته شد علاوه بر اینکه این روایات
از لحاظ سند مخدوش و افراد دروغپرداز در سلسله سند آن وجود دارد، متن این روایات
نیز نه با آیات قرآنی و تمجیدات الهی از این پیامبر الهی سازگار دارد و نه با دلیل
عقلی لزوم عصمت پیامبران از هرگونه گناه و اشتباه هماهنگی دارد.
1- قرآن
کریم
2- کتاب
مقدّس
3-
اسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث
4- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه،
1373ه.ش.
5- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارقلم.
بیتا.
6- الزمخشری، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالحدیث
العربی، 1407ق.
7- سیوطی، جلال الدین،الدرالمنثور، قم: کتابخانهی آیة الله مرعشی نجفی،
1404ق.
8- آلوسی، سید محمود، تفسیرروح المعانی، بیروت: دارالکتب العمیّه،
1415ق.
9- قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، تفسیر قرطبی؛ بیروت:
دارالإحیاء الثراث العربی، 1405ق.
10- قاسمی، محمد حمید، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان
انبیاء،
تهران:انتشارات سروش(صدا وسیما)، 1380ش.
11- طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن
12- معالم
التنزیل فی الفسیر القرآن
[1] - اسرائیلیات
فی الفسیر و الحدیث، ص 19
[2] - نمل/
36
[3] - نمل/
19
[4] - ص
23
[5] - کتاب اوّل
پادشاهان، 11: 4
[6] - همان 6:
14
[7] -
ص/34
[8] - تفسیر
نمونه، ج19، ص 279- 280
[9] - تفسیر
درالمنثور، ج5، ص 312و تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص 58 و تفسیر الکشّاف، ج4، ص
94
[10] -
الدرالمنثور، ج5، ص 311
[11] - معالم
التنزیل فی الفسیر القرآن، ج 4 ، ص 72 و روح المعانی ج12، ص190.
[12] - تفسیر
قرطبی، ج15، ص 130
[13] - اسرائیلیات
و تأثیر آن بر داستان انبیاء
[14] - نساء/
163
[15] - انیباء/
79
[16] - ص/ 31-33
[17] - معالم
التنزیل، ج1، ص 68 و تفسیر کشّف ، ج4، ص 63
[18] - همان، ص67 و
تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص56
[19] - سیوطی، الدر
المنثور، ج5، ص 309
[20] - معالم
التنزیل، ج4، ص 54
[21] - همان
[22] - تفسیر
القرآن العظیم، ج4، ص 24
[23] - انبیاء /
81و 82
[24] - المیزان،
ج17، ص309