«تواضع» در سیره‌ی بزرگان

مریم بانو

 

چکیده:

مقدمه

کلیاتی پیرامون مفهوم «تواضع»

نمونههایی از «تواضع» در سیره‌ی  بزرگان

1- حضرت آية الله بروجردی رضوانالله تعالی علیه

2- علامه‌ی  بزرگوار سید محمد حسین طباطبائی(ره)

3- حضرت امام خمینی(قده)

4- آیت الله العظمی خوئی(ره)

5- مقام معظّم رهبری حفظه الله

6- آیت الله جوادی آملی حفظه الله

7- آیت الله مصباح یزدی حفظه الله

8- آیت الله حسن زاده‌ی  آملی حفظه الله

9- علامه محمد تقی جعفری(ره)

نتیجه‌ی  بحث

منابع و مراجع

چکیده:

«تواضع» یکی از صفات حسنه‌ی  اخلاقی و به معنای آن است که انسان خود را نه تنها بالاتر از دیگران نبیند؛ بلکه دیگران را بهتر از خود بدان و به جایگاهی که در آن قرار داد راضی باشد. گاهی اوقات «تواضع» با اظهار خفّت و خواری اشتباه گرفته می­شود و هرگونه تواضعی به هر شکلی اخلاقی شمرده می­شود در حالیکه آیات و راوایات ملاکاتی را برای تواضع اخلاقی مطرح کرد­ه­اند که آنرا از اظهار زبونی که مردود است، جدا می­سازد. در این نوشتار سعی شده است تا با بر شمردن نمونه­های از تواضع اخلاقی در سیره‌ی  برخی بزرگان معاصر خدمتی را در جهت شناسای تواضع ممدوح و مورد عنایات روایات واخلاقی اسلامی ارائه دهد.

مقدمه

خداوند در قرآن کریم هدف بعثت انبیاء را تزکیه و تعلیم مردم معرّفی کرده[1] و پیامبرعظیم الشأن اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم نیز هدف از رسالت خود را تمیم مکارم اخلاق دانسته است. لذا می­توان نتیجه گرفت که سعادت حقیقی انسان در گرو تخلّق به فضیلت­های انسانی و پاک نمودن نفس از رذیلت­های اخلاقی است. از جمله صفات برجسته‌ی  اخلاقی صفت «تواضع» است. «تواضع» در رشد و تعالی روحی انسان نقش به سزائی دارد و وی را از فروغلطیدن در دام غرور که یکی از پرتگاه­های مسیر نیل انسان به کمال است، نگه می­دارد. زندگی علماء بزرگ و مفاخر اسلام، گویای این مطلب است که شیطان هیچگاه نتوانسته است ایشان را از طریق بالیدن به علم و دانش خودا فریب داده و آنها دچار غرور علمی کند و از این جهت مطالعه‌ی  زندگان و نحوه‌ی  سلوک این بزرگان می­توان الگوی مناسبی برای طالبین علم و کمال باشد تا در هیچ شرائطی از دایره‌ی  تواضع خارج نشده و در این دام شیطاانی گرفتار نیایند.

نوشتار کنونی به ارائه‌ی  نمونه­هایی از  «تواضع» در سیره‌ی  عملی برخی از بزرگان پرداخته است و امید دارد تا با انعکاس بخشی از سیره‌ی  عملی این نمونه­های علم و عمل، در ترویج این صفت حسنه‌ی  در جامعه‌ی  علمی ما سهمی هر چند کوچک داشته باشد.

کلیاتی پیرامون مفهوم «تواضع»

تواضع در لغت به معنای «تذّلل» آمده است و در مقابل «تکبّر» قرار دارد.[2] و در اصطلاح، عبارت است از اینکه انسان خود را نه تنها بالاتر از دیگران نبیند بلکه دیگران را بهتر از خود بداند.[3] به عبارت دیگر «تواضع» این است که انسان از مقام و جایگاهی که درآن قرار دارد راضی باشد؛ ولی در عین حال در دید خود، خود را پایین­تر از آن مقام  قرار دهد. از اینرو «تواضع» غیر از خوار جلوه دادن خود است که در روایات ما به شدّت از آن منع شده است.

با این توضیح راه شناختن مرز «تواضع» و تمییز آن از خفّت و خواری کدام است؟ خداوند در قرآن کریم در وصف بندگان صالح خود به صفاتی اشاره می­کند که می­توان از آنها به عنوان ملاکاتی برای تشخیص «تواضع» اخلاق پی برد. به طور مثال خداوند در سوره‌ی  فرقان می­فرماید:

« وعبادُ الرّحمَن الذينَ يَمشونَ عَلی الاَرضِ هَوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاماً و الذين يبيتون لِربّهم سُجدّا و قياماً و الذين يقولونَ ربّنا اصرف عنّا عذابَ جَهنّم انَّ عذابَها کانَ غَراماً» [4]

ترجمه: «و بندگان خدا کسانی هستند که در بین مردم با فروتنی و تواضع راه می­روند وهنگامی که مورد خطاب عتاب آلود جاهلین قرار می­گیرند، با کلام سالم با آنها سخن می­گویند و کسانی که شب را برای تحصیل رضای خدا در قیام و نماز و سجده سپری می­کنند و کسانیکه می­گویند: پروردگارا! عذاب آنرا از ما دور کن که همان عذاب آن گران است»

خداوند در این آیات به دو ویژگی کلّی عباد الرحمن اشاره می­کند، یکی تواضع ودیگر خداترسی. امّا در مورد ویژگی اوّل که موضوع بحث ماست، خداوند می­فرماید که بندگان صالح  اوّلاً هنگام راه رفتن بر روی زمین با نخوت و تکبّر گام بر نمی­دارند و ثانیاً در مقابل خطاب جاهلین بی­تفاوت نیستند بلکه خطاب جاهلانه و همراه با تحقیر ایشان را با قولی سالم از هرگونه رکاکت و زشتی پاسخ می­گویند. در این آیات از سویی خداوند از بندگان صالح خود رفتار متواضعانه را طلب کرده است و از سوی دیگر به ایشان توصیه کرده که مبادا این رفتار نرم و متواضعانه‌ی  ایشان باعث سکوت در مقابل گزافه­گویی­های غیرمنطقی ایشان گردد. تنها چنین برخورد حکیمانه­ای تواضعی عزّت آفرین را به همراه دارد و انسان را در مقابل انظار بالا می­برد.

همچنین در روایتی از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام نیز به شاخصه­­ها وملاکاتی از تواضع اخلاقی اشاره شده است. آنحضرت می­فرمایند:

«تواضع آن است که در از نشستن در پایین مجلس راضی باشی و به هرکسی که برخورد کردی، سلام کنی و اینکه مجادله و ستیزه را ترک کنی؛ اگرچه حق با تو باشد و اینکه تو دوست نداشته باشی که تو را به تقوا بشناسند.»[5]

دقّت در موارد فوق نشانگر این مطلب است که پرهیز از خودبرتربینی هسته‌ی  مرکزی تواضع ممدوح و اخلاقی را تشکیل می­دهد و هر رفتاری که شائبه‌ی  نوعی خودنمایی و اظهار وجود  در آن باشد، از لحاظ اخلاقی مردود است و فعلی ضدّ اخلاق محسوب می­شود.

پس از بیان این توضیح اجمالی در مورد واژه‌ی  «تواضع» در ادامه به بیان نمونه­هایی این از صفت حسنه‌ی  اخلاقی در زندگی و سیره‌ی  عملی برخی از بزرگان معاصر اشاره خواهیم کرد.

نمونه­هایی از «تواضع» در سیره‌ی  بزرگان

1- حضرت آية الله بروجردی رضوان­الله­تعالی­علیه[6]

آیت الله عبدالصاحب مرتضوی لنگرودی درباره‌ی  مراتب تواضع این مرجع عظیم الشأن جهان تشیّع می­گوید: ما بعد از درس استاد اعظم، تا وقتی که استاد سوار درشکه می­شدند، ایشان را مشایعت می­کردیم. روزی اتّفاق عجیبی افتاد. یک مرتبه دیدم همه‌ی  مردم به سمت عقب می­آیند و هرکسی شخص جلویی را می­گیرد تا زمین نخورد، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند یکی از عوام الناس در بین راه برای بوسیدن پای آقا، روی پای ایشان افتاده است. آقا از این کار عصابی شدند و فرمودند:

«من به آن مقام نرسیده­ام که کسی پای مرا ببوسد؛ پای معصوم را باید بوسید نه پای مرا! آخر باید بین امام و مأموم، معصوم و غیرمعصوم فرق باشد»

این را گفتند و با همین حالت و با ناراحتی راه منزل را در پیش گرفتند.

همچنین مرجع فقید حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(ره) می­فرمودند: وقتی که ما به خدمت آیت الله بروجردی می­رفتیم معمولاً دست ایشان را می­بوسیدیم. ولی ایشان گاهی اوقات به شدّت مانع این کار می­شدند و برای همیشه این سؤال در ذهن ما بود که چرا استاد بعضی اوقات با ناراحتی مانع می­شوند و گاهی اوقات راحت دستشان را جلو می­آورند. روزی سرّ این قضیّه را فهمیدیم و خیلی هم برای ما آموزنده بود. برای ما معلوم شد که هر وقت ما به اختیار خودمان خدمت ایشان می­رسیم، مانع از بوسیدن دستشان نمی­شوند ولی وقتی ایشان به خاطر کاری ما را احضار می­کنند، آنگاه به هیچ وجه اجازه‌ی  این کار را نمی­دهند.

آیت الله سید مصطفی خوانساری یکی از شاگردان آیت الله بروجردی نیز درباره‌ی  تواضع آیت الله بروجردی(ره)  می­فرمودند: روزی یکی از شاگردان ایشان به نام آقا شیخ علی در جلسه‌ی  درس اشکالی را مطرح کرد و از جواب استاد قانع نشده و آنرا رد کرد. حضرت آقای بروجردی از این کار ناراحت و قدری عصبانی شدند.

بعد از نماز مغرب و عشاء خدمتکار استاد پیش من آمد و گفت که ایشان خواسته است تا نزد آیت الله بروجردی بروم. بنده هم نماز عشاء را با عجله تمام کردم و به خدمت ایشان رسیدیم. ایشان به من فرمودند:

«این چه حالتی بود که از ما صادر شد؟ بک نفر عالم را رنجاندم الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و از ایشان بخواهم که از من بگذرند و بعد نماز مغرب و عشاء را بخوانم.»

من عرض کردم ایشان تا دوساعت دیگر به منزل نمی­آیند بگذارید به ایشان اطلاع دهم که آقا فردا به خانه شما می­آید. آقا نظر مرا قبول کرد و وقتی که صبح شد بعد از برگشتن از حرم دیدم حضرت استاد منتظر من هستند و در معیّت ایشان به منزل آقا شیخ علی رفتیم. وقتی وارد منزل شدیم و ایشان آقا شیخ علی را دید خواست تا دستش را ببوسد ولی ایشان مانع شد. حضرت استاد با نهایت تواضع فرمودند: «آقا از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم» آقا شیخ علی گفت: شما سرور مسلمین هستید، برخورد شما باعث افتخار من بود» آقا دوباره تکرار کردند، از من بگذرید! مرا عفو کنید!

2- علامه‌ی  بزرگوار سید محمد حسین طباطبائی(ره) [7]

یکی از شاگردان استاد که مدّت مدیدی در محضر ایشان تلمّذ کرده، پیرامون خصوصیّات اخلاقی ایشان می­نویسد:

علامه خیلی آرام و متین درس می­گفت و هیچگاه داد و فریاد نمی­کرد. خیلی زود با افراد انس می­گرفت و صمیمی می­شد. به سخن همه گوشم می­داد و اظهار محبّت می­کرد. بسیار متواضع، مخلص و خوش اخلاق بود. به کثرت و قلّت شاگردان توجّهی نمی­کرد و گاهی حتّی برای دو سه نفر هم درس می­گفت. سخن کسی را قطع نمی­کرد و به سؤال­ها بدون خودنمایی پاسخ می­گفت.

 در جلسات خصوصی معمولاً ساکت و آرام بود اگر سؤالی می­شد، پاسخ می­داد و الّا ساکت می­نشست و اگر جواب سؤالی را نمی­دانست، بخاطرشکستن نفس خود بلند می­گفت. نمی­دانم! نمی­دانم. گاهی که به عنوان استاد خطاب می­شد، می­فرمود:

«این تعبیر [استاد] را دوست ندارم. ما اینجا گردآمده­ایم تا با تعاون و همفکری هم حقایق معارف اسلام را دریابیم.»

استاد جعفر سبحانی در مورد ایشان می­فرماید:

با اینکه با ایشان انس بیشتری می­داشتیم، یکبار هم به خاطرندارم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخنی را بدون اینکه از وی سؤال شود، از پیش خود مطرح کند.

حجة الإسلام موسوی همدانی به نقل از استاد خود می­گویند:

من بی­هواتر از این فرد کسی راندیده­­ام؛ با اینکه گنجینه­ای از معارف و معلومات است، ولی معذلک در نماز آیت الله میلانی در صف آخر میان مسافران می­ایستد.

یکی از علمای حوزه‌ی  علمیّه‌ی  قم نقل می­کند که در محضرایشان از تفسیر المیزان تعریف می­کردم. علّامه فرمودند تعریف نکن که خوششم می­آید و ممکن است خلوص وقصد قربتم از بین برود.

همچنین یکی از شاگردان ایشان می­گوید:

یکبار من برای بوسیدن دست ایشان خم شدم امّا استاد دست خود را زیر عبا پنهان کرد و مانع من شد و یک حالت حیا و خجلتی در ایشان نمایان شد. من گفتم استاد! مگر مولاعلی نفرمودند: «من علّمنی حرفاً فقد سیّرنی عبداً». در پاسخ فرمودند: بلی مشهور حدیثی است و متنش نیز با موازین مطابقت دارد. عرض کردم پس شما که این همه کلمات را به ما آموختید و ما را به کرّات و مرّات بنده‌ی  خود ساختید حق نداریم که از دست­های شما تبرّکی گرفته باشیم؟ استاد با تبسّم ملیحی فرمودند: ما همه بندگان خدا هستیم.

3- حضرت امام خمینی(قده)[8]

بدون شک یکی از نمونه­های بارز تواضع و فروتنی اخلاقی را می­توان در شخصیّتی امام راحل جستجو کرد. این شخصیّت کم­نظیر تاریخ تشیّع و جهان اسلام، با آن همه مقام و علم و عظمت که جهانیان را خیره کرده بود، خود را طلبه می­دانست که تنها به وظیفه‌ی  دینی خود عمل کرده است. این مرجع و زعیم عالیقدر جهان تشیّع که به جرأت می­توان گفت در تاریخ تشیّع و در بین علمای اسلام بی­نظیر بود، هیچ­گاه در اظهار اردات به ساحت علما و مراجع دیگر کوتاهی نمی­کرد و پیوسته در مقابل علما اظهار تواضع می­نمود.

زمانیکه ایشان در عراق در تبعید به سر می­بردند پیوسته حضور در جمع علمای نجف را در کنار تشرّف به عتبات عالیات مایه‌ی  افتخار و سعادت معرّفی می­کردند. از جمله در یکی از تلگرف­های ایشان قید شده است:

«تشرّف حقیر به اعتاب مقدّسه گرچه فوزی است عظیم، چه از لحاظ زیارت اعتاب مقدّسه ائمّه علیهم السلام و چه از لحاظ تشرّفی به محضر حضرات مراجع عظام و علمای اعلام و افاضل کرام حوزه‌ی  علمیّه‌ی  نجف اشرف و کربلای معلّا و دیگر اعتاب مقدّسه...»

یکی از نزدیکان ایشان می­گوید: هنگامی که ایشان می­­خواست به پاریس پرواز کند در حالیکه خطر از هر سو جان ایشان را تهدید و سرنوشت نامعلومی در انتظار ایشان بود، ولی با این حال به جان خریدن این خطرات را در مقابل موج ایثار و شهادت­طلبی مردم ایران کوچک شمرده و در فرودگان بغداد فرمودند:

« من از این مرز به آن مرز خواهم رفت، شما وحشت نداشته و دنبال کارهایتان باشید... من واقعاً از ملّت ایران که این چنین عشق شهادت دارند، خجالت می­کشم».

با پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه شخص ایشان به عنوان رهبر این انقلاب تاریخ­ساز بیشترین سهم را در به ثمر نشستن آن داشت ولی پیوسته بر نقش مردم در پیروزی انقلاب تأکید می­کردند وهیچگاه اقشار مختلف مردم به ویژه ستمدیدگان و قشر مستضف جامعه را از یاد نبرد و پیوسته سفارش آنها را به مسئولین کشور می­نمود و از آنها می­خواستند تا همانند وی، مردم را ولی نعمت خد بدانند و برای آنها از هیچ خدمتی فروگذار نکنند. ایشان درنامه­ای خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در اسفند ماه 1359 اظهار می­دارند:

«اینان بنده­های خدا هستند. اینهایی که دارند در مزرها کشته می­شوند و اینهایی که گرفتار اوضاع جنگ و آواره هستند و در این زمین زیر این چادرها زندگی می­کنند. اینها بنده­های خدا هستند. از ما و از من افضلند، چرا ما به فکر اینها نباشیم»

امام خمینی، این پیرفرزانه که تمام عمر خود را در جهت خدمت به اسلام و پیشبرد اهداف و مقاصد عالی سپری کرده بود وقتی در مقابل جوانان از جان گذشته­ای قرار می­گرفت که عازم جبهه­ها نبرد بودند، چنان احساس کوچکی می­کرد که بران نشان دادن اوج احساس خویش نسبت به ایشان  از هیچ جمله­ای، فروگذار نمی­کرد. تا جایئکه خطاب به آنها می­فرمود: «من دست و پای شما را که دست خدا بالای آن است می­بوسم و بر این بوسه افتخار می­کنم» و زماینکه خبر شهادت نوجوانی سیزده­ساله­ای را به او دادند که با کمال رشادت جان خود را فدای انقلاب و اسلام کرده­بود، به یکباره چنان خود را در مقابل این ازخودگذشتگی حقیر می­بیند که اظهار می­دارد که «رهبر من این پسر سیزده ساله است»

4- آیت الله العظمی خوئی(ره)

آیت الله جعفر سبحای در بیان مراتب تواضع و فروتنی آیت الله العظمی خوئی می­فرمایند:

حضرت استاد، بزرگان و مراجع را بیش از حدّ تکریم می­کرد. به خاطر دارم روزی که در مسجدی درس می­گفت، حضرت آیت الله سید محسن حکیم، پس از درس او، در همانجا تدریس می­کرد. استاد پس از فراغت از تدریس به خاطر مباحثه‌ی  تلامیذ وسؤالات ایشان کمی در جایگاه تدریس باقی می­ماند که ناگهان آیت الله حکیم وارد مسجد شد. وقتی چشم آیت الله خوئی به ایشان افتاد، با یک دستپاچگی خاصّی کفش و لوازم دیگر خود را برداشت و دست به سینه ایستاد و معذرت خواست.

حضرت استاد به مناسبت­های مختلف از شاگردان فاضل خود نام می­برد و مقام و فضل آنان را می­ستود. وقتی دانشمندی نوشته‌ی  ارزشمندی را به ایشان هدیه می­داد، وی تشویق و بزرگ­داشت وی تقریظی بر آن کتاب می­نوشت.

ایشان از دوران جوانی تا پیری که مرجعیّت جهانی یافت، زندگی طلیگی و تواضع خودش را از دست نداد. هر وقت که وارد مجلسی می­شد با صدای بلند به حضّار سلام می­کرد و هیچگاه سخنی اهانت آمیز از وی شنیده نشد. کمک به درماندگان، رفتار مسالمت­آمیز با مخالفان، مهربانی با کودکان، عفو سعه‌ی  صدر از دیگر ویژگی­های ایان شخصیّت کامل بود.[9]

 5- مقام معظّم رهبری حفظه­الله

یکی از بستگان آیت الله غرویان خاطراتی را از ملاقات خود با معظّم له نقل کرده است، که گوشه­هایی از آن نمایانگر تواضع و مردم­داری ایشان است. در قسمتی از این خاطرات آمده است:

«روز شنبه 28/ 5/ 74 در مشهد مقدّس توفیقی دست داد تا در معیّت آیت الله غرویان به حضور رهبر معظّم انقلاب برسم. ایشان وقتی وارد اتاق شده و درجای خود نشستند، از سمت چپ، یک به یک به افراد توجّه می­کرده و خیر مقدم می­گفتند و این کار را در مورد همه‌ی  افراد که حدود 30 نفر بودند، انجام دادند. در این میان نسبت به افراد مسنّ­تر توجّه‌ی  ویژه­ای مبذول داشته و با آنها احوال­پرسی مضاعفی می­کردند. در میان جمع پیره­مرد سالخورده و نحیفی به نام حاج شیخ علی اکبر بود که در بازار سرشور روضه­خوانی می­کرد و در همسایگی منزل آقا سکونت داشت. آقا نسبت به ایشان توجّه خاصّی کردند و ایشان را مورد تفقّد خود قرار دادند.»[10]

6- آیت الله جوادی آملی حفظه الله

یکی از شاگردان استاد نقل می­کند[11]:

«روزی نماز جماعت ظهر و عصر را در مدرسه‌ی  علمیّه‌ی  سعادت، به امامت استاد خواندم، بعد از اینکه نماز را تمام کردم، جلو رفتم و به استاد عرض کردم: آقا! غرض از مزاحمت این است که اگر ممکن باشد، مرحمتی بفرمایید وفرصتی را معیّن کنید تا به همراه خانواده از نفس گرم شما و نصیحت و وعظتان بهره گیریم. حضرت استاد پس از بیان اینکه «آقا ما چیزی برای گفتن نداریم» فرمودند: فردا ساعت 10 صبح مانعی ندارد.

فردای آنروز به اتّفاق خانواده، طبق قرار قبلی در وقت مقرّر به محضر ایشان مشرّف شدیم. استاد خودشان درب را باز کردند و ما را به اتاق نشیمن راهنمایی کردند. منزلی ساده و کوچک و بی­آلایش، امّا پر از سکون و اطمینان که حاکی از طهارت باطن استاد بود. استاد خودشان در پایین اطاق جلوی در نشستند. با اجازه از ایشان شروع به سخن کردم و پس از تشکّر از ایشان سؤال کردم که به نظر خودتان، رمز پیروزی و موفقیّت شما به طور کلّی چه بوده است؟ حضرت استاد پس از اینکه چند دقیقه سر به زیر انداختند لب به سخن گشوده و فرمودند:

«ما که متأسّفانه به جائی نرسیدیم ولی آنهائیکه در این راه به جایئ رسیدند، از محبّت خدا و اولیاء خدا رسیدند.» ایشان همچنین ادامه دادند: « به هر اندازه که علم نصیب ما شد باید شاکرتر گردیم و اگر خود را برتر از دیگران دیدیم، در حقیقت جهل را انباشته­ایم، اگر به مقدار علم تواضعمان بیشتر شد، این خود علم ظهور کرده است»

7- آیت الله مصباح یزدی حفظه الله

آقای محسن غرویان از شاگردان استاد نقل می­کنند که «روزی با استاد درس برهان داشتیم و استاد عبارتی از کتاب خواندند و بعد بیان کردند که ظاهراً بایستی کلمه‌ی  «یؤمن» موجود در عبارت، «لایؤمن» باشد و الّا به این صورت که نوشته شده نمی­توانم معنا کنم.

بعد از درس، استاد به اتاق خودشان تشریف بردند و حقیر در این عبارت توجّه‌ی  بیشتری کردم و به ذهنم خطور کرد که همین کلمه‌ی  «یؤمن» قابل معناست. خلاصه پس از چند دقیقه خدمت استاد رسیدم و مطلب خودم را عرض کردم. حضرت استاد فرمودند بگذارید من هم تأمّلی دوباره داشته باشم. شاید این عبارت معنای شما را برساند. من از این همه تواضع استاد و در بوته‌ی  امکان قرار دادن معنای محتمل، احساس دیگری پیدا کردم. روز بعد وقتی استاد برای درس تشریف آوردند، بلافاصله پس از گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» فرمودند:

«قبل از درس جدید باید بگویم دیروز بنده عبارتی از کتاب را تغییر داده و گفتم اینطور که نوشته است نمی­­­توانم معنا کنم. امّا بعداً یکی از برادران لطف کردند و عبارت را به همین صورت برای من معنا کردند و من تأمّل کردم و دیدم همینطور است لذا مطلب دیروز را تصحیح می­کنم.»

 آنچه برای شاگردان مهم بود، همین درس تواضع استاد بود.[12]

8- آیت الله حسن زاده‌ی  آملی حفظه­الله

فروتنی و ساده­زیستی را می­توان از صفات بارز شخصیّت آیت الله حسن­زاده‌ی  آملی برشمرد. ایشان در سال­های 1345-1346 که در قم برخی از علوم را تدریس می­نمود، به دلیل مشکلات مالی، زن و فرزندان خود را در شهرستان می­گذاشت و دریک اتاق کوچک و ساده به کار علمی می­پرداخت و در همین اتاق کوچک توسّط ایشان اصول کافی اعراب گذاری شد و ده­های اثر دیگر به نگارش درآمد. اکنون نیز ایشان همین سادگی و فروتنی را حفظ کرده­اند و با نهایت محبّت و صمیمیّت، افراد گوناگون را به حضور می­پذیرند و به سخنان آنها گوش می­دهند و خودشان شخصاً از میهمان­ها پذیرایی می­کنند.

آیت الله صالحی مازندرانی در این زمینه می­گویند: من شخصیّت­های زیادی را دیده­ام و بزرگان زیادی را درک کرده­ام ولی کسی را مانند ایشان متواضع و ساده از نظر زندگی و درعلم فروتن و خاکی ندیده­ام»[13]

حضرت استاد اهمیّت فراوانی را به نگهداشتن احترام استاد و لزوم فروتنی و تواضع در مقابل ایشان قائل هستند و در این مورد یادآور می­شوند:

«بنده حریم استاد را بسیار بسیار حفظ می­کردم و سعی من این بود که در حضور استاد به دیوار تکیّه ندهم و چهارزانو بنشینم و مواظب بودم تا حرف­های خود را زیاد تکرار نکنم؛ چون و چرا نمی­کردم که مبادا باعث رنجش استاد شود. یک وقتی در محضر آقای قمشه­ای نشسته بودم، خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند و به من فرمودند: چرا اینکار را کردی؟ گفتم: من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم، برای من مباهات است، چرا اینکار را نکنم»[14]

9- علامه محمد تقی جعفری(ره)

آیت الله سید رضا برقعی از بنیاگذاران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چنین نقل می­کند. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که چند جلد از ترجمه و تفسیر نهج البلاغه منتشر شد، روزی به دفتر رفتم. یکی از نویسندگان آمد و با عصبانیّت شروع به عیب­جویی از استاد کرد و می­گفت این شخص کیست؟ و این چه تفسیری است؟ و این لاطائلات چیست؟!. در همین هنگام استاد جعفری وارد شد. این نویسنده‌ی  پرخاشگر استاد را نمی­شناخت. و من هم که از قدرت استاد بر کنترل خود و تقوا و اخلاق خوش ایشان باخبر بودم، به استاد گفتم: ایشان در مورد مؤلف کتاب ترجمه و شرح نهج البلاغه سخن می­گویند. آقای جعفری با حوصله و دقّت و به سخنان آن شخص گوش داد امّا هرچه بیشتر توجّه کرد چیزی جز چند ادّعا و تعابیر همچون «این لاطائلات»، « این مزخرفات» و .. درکلام این فرد عصبانی نیافت. پس از آن از روی تعجّب به خنده افتاد. وقتی همه‌ی  سخنان و ناسزاهای این انسان پرخاشگر تمام شد، رو به او کردم و با دست علامّه‌ی  جعفری را نشان دادم و گفتم: ایشان آقای جعفری صاحب این کتاب است. از شدّت خجالت صورتش سرخ شده و با نهایت شرمندگی بلافاصله از استاد جعفری روی برگرداند و بدون خداحافظی و هیچ کلامی دوان دوان بیرون رفت.»[15]

نتیجه‌ی  بحث

قدم اوّل در جهت تخلّق به اخلاق حسنه و تهذیب نفس، شناخت فضیلت و بازشناختن آن از رذیلت است. مادامیکه انسان تصوّر صحیح و درستی از آنچه فضیلت است نداشته باشد، قادر نخواهد بود تا در جهت تحصیل آن قدم بردارد و چه بسا ممکن است در مسیری حرکت کند که وی را به مقاصد دیگری برساند. صفت اخلاقی «تواضع» نیز از جمله‌ی  آن صفت­هاست. درک ناصحیح از این صفت اخلاقی ممکن است انسان را در عمل به آن دچار اشتباه کند و چه بسا عدم توجّه به حقیقت این صفت اخلاقی که از فروتنی نشأت می­گیرد باعث تظاهر شده و انسان را به انحراف بکشاند. در این میان مراجعه به سیره‌ی  عملی بزرگان و کسانی حائز مراتب بالائی از این کمال اخلاقی می­باشند در بازشناخت موارد پذیرفته‌ی  شده‌ی  این صفت اخلاقی بسیار سودمند است.

منابع و مراجع

1- قرآن کریم

2- طریحی، فرید الدین مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ3: 1378.

3- محمدی گیلانی، محمد، درسهای اخلاق اسلامی، تهران: نشر سایه، 1378.

4- نراقی، مهدی، جامع السعادات، قم: انتشارات دارالتفسیر، 1376.

5- علی آبادی، محمد، الگوی زعامت، انتشارات لاهیجی، 1379.

6- لقمانی، احمد، علامه‌ی  طباطبائی( میزان معرفت)،قم: مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.

7- جمعی از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم: سازمان تبلیغات اسلامی، 1372.

8- غرویان، محسن، در محضر بزرگان، قم: دفتر نشر نوید اسلام، 1376.

9- مختاری، رضا، سیماری فررزانگان، قم: مرکز انتشارات دفتر تیلیغات اسلامی، چ3: 1369.

 



[1] -« هو الذی بعث فی الأمیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه» جمعه/2

[2] - طریحی، مجمع البحرین، ج2، مادّۀ «وضع»

[3] - محمدی گیلانی، محمد، درسهای اخلاق اسلامی، ص 356

[4] - فرقان/ 63-65

[5] - نراقی، مهدی جامع السعادات، ج2، ص356

[6] - نقل از کتاب، الگوی زعامت، ص178

[7] - بر گرفته از از کتاب علامۀ طباطبائی (میزان معرفت)، ص54

[8] - برگفته از کتاب سیمای فرزانگان، صص285-287

[9] - گلشن ابرار، صص236-237

[10] - محسن، غرویان، در محضر برزگان، ص179

[11] - همان، ص30

[12] - همان، ص121

[13] - جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج3، ص535

[14] - همان، ص

[15] - گلشن ابرار، ج3، ص520