جستاری در مسئله‌ی «شخصیّت» در اخلاق روایی

مریم بانو

 

چکیده:

طرح مسئله

مفهوم شناسی

شخصیّت در روایات

الف) شرافت نفس

ب) عزّت نفس

نتیجه‌ی  بحث

منابع و مراجع

 

چکیده:

      در علم روان­شناسی، «شخصیّت» عبارت است از مجموع  نفسانیّات، احساسات، افکار، عواطف، هیجانات، انگیزه­ها و...که الگوهای رفتاری شخص را ترسیم می­کند و منشأ هیجانانت و صدور افعال  وی می­گردد. شخصیّت در این معنا از آنجا که نقش مؤثری در اخلاق خواهد داشت، لذا در مورد توجّه روایات بوده و در اخلاق روایی، با تکیه‌ی  بر روایات فراوانی می­توان آنرا مورد بحث و بررسی قرار داد. این معنا از شخصیّت، غیر از آن مفهومی است که در فلسفه و یا حقوق از آن اراده می­شود. ضمن اینکه این معنا اعمّ از معنایی است که برخی از این واژه اراده می­کنند و آنرا در شخصیّت­های مثبت منحصر می­کنند. علاوه بر این، «شخصیّت» در این معنا تنها مؤثر از عوامل محیطی و وراثتی نبوده بلکه اراده و اختیار آدمی نیز در شکل دهی آن نقش مؤثّری را ایفا می­کند.

طرح مسئله

«شخصیّت» موضوعی است که غالباً در علم روان­شناسی از آن بحث می­شود به مجموعه حالات و تمایلات روانی اطلاق می­شود که منشأ صدور افعال و رفتارهای آدمی است. امّا مسئله‌ی  «شخصیّت» هم به علّت منشأ وعوامل شکل دهنده‌ی  آن و هم به جهت نقش آن در فراهم سازی بستر مناسب جهت رشد و تکامل اخلاقی می­تواند در علم اخلاق نیز مورد بحث قرار گیرد  و از جوانب مختلف، مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد.

محور اصلی بحث  تحقیقی پیرامون این اصطلاح در اخلاق روایی و و روایات مأثور از ناحیه‌ی  اهل بیت علیهم السلام است. اگرچه ممکن است بررسی مسائل مربوط به «شخصیّت» تحت همین عنوان در مجامع روایی ما به نتیجه منتهی نشود، ولی در روایات فراوانی به عناصر شخصیّت­ساز و نیز ملاکات ارزیابی شخصیّت­های مثبت و منفی اشاره شده است که می­تواند موضوع تحقیق پیرامون این موضوع در مجامع روایی ما باشد.

مفهوم شناسی

«شخصیّت» در اصل، لغتی عربی و اسم مصدر است و به معنای شرافت، رفت، بزرگواری، مرتبه و درجه‌ی  صاحب جود و منش آمده است.[1]

در اصطلاح روان­شناسی، شخصیّت یا منش عبارت است از «سازمان­بندی پویایی در درون فرد، از آن دسته از نظام­های روانی- فیزیکی که رفتار و تفکّر شاخص او را تعیین می­کند»[2]

بر اساس این تعریف، شخصیّت عبارت است از مجموع نفسانیّات احساسات، افکار، عواطف، هیجانات، انگیزه­ها و...که الگوهای رفتاری شخص را ترسیم می­کند و منشأ هیجانانت و صدور افعال و وی می­گردد. آنچه در تحقیق حاضر مدّ نظر است، همین معنا از شخصیّت و مفهومی است که بیشتر به ناظر به روحیّات و خلقیّات انسان است و لذا جنبه‌ی  روان­ناشناختی آن مطرح است. بر این اساس ذکر چند نکته ضروری است.

1) «شخصیّت» مفهومی مرتبط با  روح و روان آدمی بوده و از این جهت، غیر از احوال و صفات شخصیّه و مشّخصّات شناسنامه­ای مانند تابعیّت، سنّ، جنس، ولادت، ازواج، فوت و... است.[3]

2)  «شخصیّت» مورد بحث غیر از معنایی است که فلاسفه از آن اراده می­کنند. در فلسفه، «شخصیّت» عبارت است از تعقّلی که هر کس از ذات خویش دارد و لذا جنبه­ای معرفت­شناسانه دارد و غیر از مفهومی است که در روان­شناسی و اخلاق اراده می­شود.[4] تعریفی فلسفی از «شخصیّت» را می­توان در این عبارت جستجو کرد:

«تعلیم صفات خوب اخلاقی از قبیل راستی و درستی و عفت و امانت برای پاک نگهداشتن روح لازم است، امّا اینها ... ارکان شخصیّت نیست. شخصیّت عبارت است از احساس منش نه به معنای خودیّت سفلی بلکه به معنای پی بردن به مقام روح و نفس فی حدّ ذاته که بالاتر است از بسیاری از چیزها»[5]

3) «شخصیّت» مورد نظر، غیر از مفهومی است که در حقوق مطرح است. در حقوق «شخصیّت» افراد را به حقیقی و حقوقی تقسیم می­کنند و هریک منشأ آثار حقوقی جداگانه­ای می­دانند. از اینرو گاهی اوقات در ضمن بحث از موضوع شخصّیت در مباحث مربوط به معارف دینی، این معنا از شخصیّت اراده می­شود. به طور مثال یکی از بزرگان  در ضمن بحث از «شخصیّت» انبیاء، این معنا از «شخصیّت» را اراده کرده و ضمن تقسیم شخصیّت انبیاء به حقیقی و حقوقی بیان می­دارند:

«سخن همه‌ی  انبیاء یکسان است گرچه درجات آنها متفاوت است... گرچه شخصیّت حقیقی یعنی شخص انبیاء مشترک نیست ولی شخصیّت حقوقی آنان که همان نبوّت و رسالت است، بین آنها مشترک است و کسی که نبوّت(شخصیّت حقوقی) یک پیغمبر را انکار کرد مثل آن است که نبوّت همه‌ی  انبیاء را نپذیرفته است.»[6]

4) گاهی اوقات «شخصیّت» در مفهومی اخص از معنای موضوع­له آن استعمال  شده و به نوعی خاص از شخصیّت، یعنی شخصیّت­های مثبت و تأثیرگذار اشاره دارد. بر همین اساس برخی از محقّقین با استناد به ریشه‌ی  لغوی شخصیّت بیان می­دارند:

«شخص به معنای صعود و بالا رفتن است و در باب تفعّل(تشخّص) بعنای تعیّن و نمودار شدن یک چیز آمده است و معنای ارتفاع در کلیّه‌ی  مشتقّات این مادّه استخدام خواهد شد. بنابراین کلمه‌ی  «شخصیّت» در افراد معیّن و معروف و برجسته و مشهور خلاصه می­شود، منتها با آثار عمده  و حالات اختصاصی برجسته از قبیل جاذبیّت، شجاعت، نوع­دوستی و... میزان تأثیر شخصیّت گاهی در یک منطقه و گاهی در یک کشور و گاهی هم جهانی است و همچنین گاهی عمیق و گاهی سطحی و گاهی متوسّط بین این دو مرز است.[7]

5) در روان­شناسی معمولاً دو عامل «وارثت» و «محیط» به عنوان دو عنصر اساسی شکل دهنده‌ی  شخصیّت افراد شناخته می­شود و اموری مانند «سنّ»، «وجدان اخلاقی»، «فطریّات» و «امور غیبی» و ماورای طبیعی را نیز مؤثر دانسته و در این میان نقشی را نیز برای «اختیار و اراده‌ی  آزاد» قائل می­شوند. درحالی که به نظر می­رسد علاوه بر عوامل طبیعی و محیطی، شاخصه­های روحی،  نقش مهمتری را در شکل­دهی به شخصیّت داشته باشند. تفکّرات و باورهای یک شخص با تأثیر مستقیم بر ارداه و اختیار وی، زمینه‌ی  پرورش صفات ممدوح اخلاقی و ایجاد تعادل در تمایلات نفسانی را فراهم می­سازند.

یکی از بزرگان صاحبنظر دراین زمینه می­نوسید:

«خلاصه‌ی  رأی ما درباره‌ی  حدود تأثیر عوامل شخصیّت­ساز این است که تأثیرات وراثت، رحم مادر، محیط طبیعی و جغرافیایی، محیط انسانی و اجتماعی، گذشت زمان و اراده‌ی  انسان و رفتار اختیاری وی هرگز با تأثیرات عوامل روحی و فطری اعمّ از ادراکات و شناخت­ها و گرایش­ها برابری نتواند کرد. اراده‌ی  فرد نه معلول هیچیک از این عوامل است و نه معلول برآیندی از مجموع آنها... وچون شخصیّت انسانی، حاصل رفتار ارادی و اختیاری اوست، باید گفت که همین امور روحی و باطنی­اند که سهم اصلی و اساسی را در شکل­گیری و تحوّل شخصیّت دارند.»[8]

لذا می­توان نتیجه گرفت که انسان در مقابل امور غیر اختیاری، مقهورنمی­باشد و آنچه در ابتدا از عوامل اوّلیه می­آموزد، تنها شخصیّتی ظاهری به انسان می­بخشد و آنچه را با اختیار و اراده‌ی  خود انتخاب می­نماید، شخصیّت حقیقی فرد را می­سازد.

ما می­بنیم که بسیاری از افراد در مقابل عادات اجتماعی و یا بعضی از رسومات نادرست و همچنین آنچه از وراثت و یا محیط خانوادگی و یا جامعه و غیره بر آنها مؤثرشده همه را کنار زده و درمقابل آنها تسلیم نمی­شوند ولی افرادی هستند که با توجّه به آگاهی­هایی صحیحی که از دین و مکتب خود آموخته­اند، پندارها و عادت­های نادرست را راه نموده و نظام رفتاری جدیدی را برای خود تعریف می­کنند.

شخصیّت در روایات

با تحقیق مختصری که در معاجم لغوی حدیثی  و برخی مجامع روایی به عمل آمد[9] مشخّص شد که اصطلاح «شخصیّت» با همین عنوان در روایات ما وجود ندارد؛ امّا با نظر به تعریفی که از لغتنامه‌ی  دهخدا درمورد معنای واژه‌ی  «شخصیّت» ذکر شد، می­توان از الفاظ دیگری که نوعی تلازم مفهومی با این واژه دارند، برای تحقیق در این موضوع بهره جست و موضوع «شخصیّت» را تحت این عناوین در مجامع روایی جستجو کرد؛ الفاظی مانند شرافت، رفعت، عزّت نفس، کرامت نفس که در روایات مأثور از ناحیه‌ی  اهل بیت علیهم­السلام به کرّات آمده است. ما در این قسمت دو صفت بارز شخصیّتی اشاره کرده و به نشانه­های و آثار آن از منظر روایات خواهیم پرداخت.

الف) شرافت نفس

شرافت نفس از جمله صفات برجسته‌ی  اخلاقی است که در سایه‌ی  داشتن شخصیّت متعالی در انسان حاصل می­شود. کسی از شخصیّت والا و انسانی برخوردار است،  به شرافت انسانی خود پی برده و از پیروی کورکورانه از تمایلات نفسانی که باعث خفّت و خواری نفس می­گردند، خودداری می­کند. به عبارت دیگر کسی از نفس شریف برخوردار باشد، لاجرم شخصیّتی والا و انسانی دارد و اگر ما بخواهیم به دنیال آن باشیم که بدانیم از منظر روایات چه عواملی در رشد شخصیّت انسان مؤثرند باید به نشانه­های شرافت نفس در روایات رجوع کنیم و بیینیم که شرافت نفس چه تآثیراتی را در رفتار و روحیّات انسان می­گذارد.

در ادامه به دو مورد از این روایات اشاره می­کنیم:

1) «مَن شَرَفَت نَفسُه کَثُرَت عَواطِفُه»[10]

یعنی هرکسی نفسش شریف گردد، عواطف او زیاد می­شود. بر این اساس هر اندازه چشمه عواطف در وجود انسان جوشش بیشتری داشته باشد، این امر نشانه‌ی  شرافت نفس و به تبع آن برخورداری از شخصیّت بالا است. به عبارت دیگر نکته‌ی  تربیتی و اخلاقی که از این روایت می­توان استفاده کرد آن است که برای رشد شخصیّت، باید هر چه بیشتر به مسئله‌ی  عواطف انسانی و پرورش آن بها داد و از هر امری که موجب بی­عاطفگی و بی­تفاوتی در مورد حوادث و رنج و محنت هم­نوع می­شود، پرهیز کرد.

2) «مَن شَرفَت نفسَه نَزَهها مِن دِناءَةِ المَطالب»[11]

ترجمه: هر کس نفسش شریف باشد، او را از مطالب و امور پست منزّه و پاک می­دارد.

این روایت نیز بیانگر این مطلب است که شرافت نفس، انسان را از پرداختن به اموری که شأن آدمی را در نزد دیگران تنزّل می­دهد، باز می­دارد. از اینرو یافتن شخصیّتی والا در گرو آن است که انسان عمر خویش را از صرف کردن در امور کم اهمیّت و بی­ارزش که فائده­ای عقلائی بر آنها مترتّب نیست، باز دارد.

درروایات دیگری، سخاوت و تواضع[12] و نیز علم[13]، به عنوانی نشانه­های شرافت نفس معرّفی شده است که با توجّه به تلازم معنایی شرافت نفس و شخصیّت متعالی هم  می­توان از آنها به عنوان ملاکاتی برای ارزیابی شخصیّت­های مثبت مدد جست و هم به آنها به عنوان صفات و سجایایی اخلاقی و شخصیّت پرور نگریست.

ب) عزّت نفس

عزّت نفس را نیز می­توان یکی از ملاکات شخصیّتی و از جمله نشانه­های برخورداری از شخصیّت بلند و متعالی برشمرد.

در مورد معنای این واژه در کتب لغت آمده است: « واژه‌ی  عزّت بر شدّت و قدرت و آنچه که متضمّن معنای غلبه و قهر است  دلالت دارد»[14] امّا آنچه امروزه در عرف عامّه استعمال می­شود مفهومی است لازم معنای این واژه محسوب می­شود.

همانگونه که گذاشت «عزّت» به معنای شکت­ناپذیری و مقهور نشدن است» و لذا شخص عزیز کسی است که هیچ شخص و نیرویی نمی­تواند وی را به زانو درآورد. نتیجه رسیدن به این مقام آن خواهد شد که انسان در دید مردم عظمت و شکوه می­یابد و از فردی پست و توسری خور به انسانی گرامی و قابل احترام تبدیل می­گردد.

واژه‌ی  عزّت در فرهنگ قرآنی و روایی ما جایگاه ویژه­ای دارد و در قرآن کریم درآیات متعدّدی به مسئله عزّت و راه رسیدن به آن اشاره شده است[15].

در میثرات ارزشمند روایی ما نیز روایات زیادی در مورد «عزّت نفس»، اهمیّت آن و راه­هایی دست­یابی به آن و نیز نشانه­های آن از ناحیه‌ی  معصومین علیهم السلام وارد شد است که در ادامه به دو مورد از آنها اشاره می­کنیم.

1) برخی از روایات «تقوا»ی الهی را مهمترین عامل عزّت آفرین معرّفی کرده­اند:

«لا عزَّ اعزَّ من التقوی»[16]

ترجمه: هیچ عزّتی بالاتر از تقوا نیست.

2) برخی دیگر با تأکید بر اهمیّت شناخت ذات پروردگار و الوهیّت وی، بندگی وی را مایه‌ی  عزّت دانسته­اند از جمله حضرت امیرالمؤمنین علیه اسلام در مناجاتی دلنشین و زیبا خطاب به ذات اقدس پروردگار می­فرماید:

«الهی کفی بی عزّاً أن أکون لکَ ربّاً»[17]

یعنی پرروردگارا همین برای عزّت­مند شدن من کافی است که بنده‌ی  تو باشم»

با توجّه به نقش عزّت نفس در شکل دهی شخصیّت انسانی و با نظر به راوایاتی فوق که عوامل دستیابی به عزّت نفس اشاره داشت می­توان نتیجه گرفت یافتن شخصیّتی والا از سویی در سایه‌ی  شناختی درست و درک رابطه‌ی  انسان و خدا حاصل می­شود و از سوی دیگر در سایه‌ی  عمل صحیح و اخلاقی حاصل می­شود.

شخص عزیز از سویی خود را بنده‌ی  خداوند می­داند و این مسئله باعث می­شود تا از دیگران قطع امید کرده و تکیّه‌ی  اصلی او بر خداوند باشد و همین امر باعث می­شود مردم فردی غنی و بی­نیاز دانسته و وی گرامی بدارند  و از سوی دیگر با در پیش گرفتن تقوا و پرهیز از اعمال خلاف اخلاق و وجدان، خود را در مقابل انظار گرامی کرده و با دستیابی به عزّت نفس، دارای شخصیِتبی والا می­گردد.

نتیجه‌ی  بحث

بحث پیرامون مسئله‌ی  «شخصیّت» عمدتاً در علم روان­شناسی انجام می­گیرد. هر چند علومی مانند فلسفه و حقوق از این اصطلاح نیز استفاده می­کنند؛ ولی معان مدّ نظر در این علوم، متفاوت از معنایی است که در علم روان­شناسی مطرح است و همین معناست که می­تواند مورد پژوهش­های اخلاقی محور تحقیق قرار گیرد؛ چراکه اشاره به مجموعه‌ی  احساسات واندیشه­هایی دارد که نظام رفتاری فرد را تنظیم می­کند.

با رجوع به روایات مشخّص می­شود، که موضوعات مربوط به شخصیّت تحت این عنوان مطرح نشده است بلکه ابن موضوع را می­توان تحت نمودها و آثار شخصیّتی مانند «شرف» و «عزّت» جستجو کرد.

منابع و مراجع

1-  قرآن کریم

2- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، 1373. 

3- محمد ریشهری، محمد، میزان الحکمه، نشر مکتب اعلام اسلامی، 1362ش

4- جوادی آملی، عبدالله، سیره‌ی  پیامبران در قرآن(تفسیر موضوعی)، نشر اسراء، 1379ش.

5- چارلز اس. کارور و مایکل اف- شی­یر، نظریّه­های شخصیّت، ترجمه‌ی  احمد رضوانی، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1375ش.

6- مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات مؤسّسه‌ی  آموزشی و پزوهشی امام خمینی

7- برازش،علی، المعجم المفهرس لألفاظ احادیث بحار الأنوار، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1415ق.

8- کلانتری، الیاس المعجم المفهرس لألفاظ اصول کافی، انتشارات کعبه، 1363ش.

9- حسین امین، محسن، فهارس مرآة العقول فی شرح اخبار آل­الرسول، گوهراندیشه،

10- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، انتشارات خاتم الأنبیاء، 1385

11- یادداشت­های استاد مطهری                                                                                                                                                                                                                                                                                                    

12- ابن فارس، معجم مقائیس اللغة

13- مدرس، محمد باقر، شخصیّت امام حسین علیه اسلام



[1] - دهخدا، علی اکبر، لغتنامه،

[2] - چارلز اس. کارور و مایکل اف- شی­یر، نظریّه­های شخصیّت، ترجمۀ احمد رضوانی، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1375.

[3] - همان، ج9، ص12507

[4] - همان

[5] - مطهری، مرتضی، یادداشت­های استاد مطهری، ج6، ص21

[6] - جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، ج6، ص54

[7] - مدرس، محمد باقر، شخصیّت امام حسین علیه اسلام، صص16-12 

[8] - مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن،، ص199

[9] - برازش،علی، المعجم المفهرس لألفاظ احادیث بحار الأنوار / کلانتری، الیاس المعجم المفهرس لألفاظ اصول کافی/ حسین امین، محسن، فهارس مرآة العقول فی شرح اخبار آل­الرسول/  پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه/ محمد ریشهری، محمد، میزان الحکمه                                                                                                                                                                                                                                                                                                                     

[10] - ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج2، ص1432

[11] - همان

[12] - «لا یمکن الشرف الا بالسخاء و التواضع» یعنی: شرافت انسان کامل نمی­گردد مگر به سخاوت و تواضع. میزان الحکمة، ج2، ص1432

[13] - «لاشرف کالعلم » یعنی: هیچ شرفی همانند علم نیست. همان مدرک

[14] - ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج4، ص 38

[15] - «ایبتغون عندهم العزّة فأن العزة لله جمیعاً»(نساء/139) / «ولله العزّة و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون/ 8)

[16] - میزان الحکمة، ج3، ص1958

[17] - همان، ج1، ص55