نگاهی به اخلاق کارگزاران در کلمات امیرمؤمنان(علیه‌السلام)

آفرین قائمی


چکیده

مقدمه

دیدگاههای مختلف پیرامون ارتباط اخلاق و سیاست

الف) تضادّ اخلاق و سیاست

ب) تباین اخلاق و سیاست

ج) اخلاق در خدمت سیاست

د) سیاست بر مدار اخلاق

برخی مؤلفههای اخلاق کارگزاران

الف) تقوای الهی

2- زهد وساده زیستی

3- اقتدار و استقامت درسایه‌ی توکل بر خداوند

4- قاطعیّت در اجرای تصمیمها

تعامل اخلاقی کارگزاران با یکدیگر

1) مشورت در روند تصمیم سازی

2) توزیع مسؤو لیتها با توجه به قابلیت ها

3) نظارت و بازرسی

4) نصح وموعظه

اخلاق کارگزاران در تعامل با مردم

1) احترام به نظر و شأن مردم

2) عدم احتجاب از عامه مردم

3) عدل وانصاف

4) توجه وعنایت به محرومان

ه) تشویق وتنبیه به جا ومناسب

و) تلاش در جهت ارتقاء سطح رفاه مردم

نتیجه‌ی بحث

منابع و مراجع

 

چکیده

از دیدگاه حضرت علی(علیه‌السلام) سیاست صحیح سیاستی است که بر مدار اخلاق حرکت می­کند و حاکمان و سیاستمدران در تمامی اقدامات و تصمیمات سیاسی اصول اخلاقی را مدّ نظر قرار می­دهند. در همین راستا ایشان به زمامداران خود توصیه می­کنند که  تقوای الهی در همه حال رعایت کنند، زهد وساده زیستی را پیشه خود سازند، با توکّل برخداوند در اجرای تصمیمات خود  قاطع باشند، از نظرات دیگران برای حل امور استفاده کنند، مسئولیّتها را با توجه به قابلیت­ها توزیع کنند، بر اعمال مدیران خود  نظارت و بازرسی دقیق داشته باشند، نصایح و انتقادات خیرخواهانه اطرافیان خود را بپذیرند، به شأن و کرامت انسان­ها احترام گذارند، خود را در دسترس مردم قرار دهند، عدل وانصاف در همه امور به عنوان میزان عمل خود برگزینند، به محرومان و طبقات ضعیف جامعه عنایتی ویژه مبذول کنند، از عنصر تشویق وتنبیه به جا ومناسب بهره گیرند و در جهت آبادانی بلاد و ارتقاء سطح رفاه عمومی مردم تلاش کنند.

مقدمه

هیچ جامعه ای هر چند کوچک بی نیاز از حکومت نیست؛ زیرا اجتماع انسان ها در یک نقطه، با توجه به محدودیت منابع وتزاحم منافع، در اغلب موارد به تقابل ونزاع می انجامد. در این میان سیاست به عنوان هنرقانون­گذاری و اجرای صحیح آن در جامعه می­تواند نقش مهمّی را در جهت حفظ امنیت ونظم در جامعه ایفا کند تا همه درپناه آن به سوی کمال نهایی وسعادت اخروی  حرکت کنند.

در این نوشتار مختصر بر آنیم تا گذری بر نمونه­هایی ازسیره وسفارش های سیاسی– اخلاقی حضرت علی ( علیه‌السلام ) به کارگزان خود داشته باشیم ، تا چراغی روشن فرا روی هر کسی باشد که به نحوی از أنحاء مسؤولیّت هدایت و رهبری عده ای  به سوی سعادت دنیا وآخرت را عهده دار می شود؛ زیرا همه مسؤولان اعم از رده بالا یا پایین، به نوعی محتاج این رهنمون ها می باشند. امّا قبل از آن مناسب است تا نگاهی به رابطه‌ی اخلاق و سیاست بیافکنیم و دیدگاه­های مختلف پیرامون نحوه‌ی تعامل آنها را بررسی کنیم.                                                                        

دیدگاه­های مختلف پیرامون ارتباط اخلاق و سیاست                                                                          

الف) تضادّ اخلاق و سیاست

برخی سیاست را ملازم با خشونت، صلابت، عدم هرگونه اغماض و بلکه قدرت إعمال إراده حاکم بدون هیچ حد ومرزی انگاشته­اند این گروه بین سیاست واخلاق تضاد قائل اند واین دو را قابل جمع نمی دانند زیرا سیاست مستلزم صلابت واقتدار است، در حالیکه اخلاق بر محور تساهل وتسامح ونرمی وعطوفت می­چرخد؛ اخلاق به گذشت وایثار فرمان می راند، در حالی که سیاست برخود محوری ومال اندوزی استوار است و بالأخره حکومت شیوه‌ی تسخیر وتسلط بردیگران است، اما اخلاق تلاش در جهت خدمت به دیگران است.

پس لازمه‌ی سیاست زیرپا نهادن اخلاق است وإلا حکومت مستقر نمی شود ! اما تاریخ گواه است که سیاستِ منهای اخلاق ، تیشه به ریشه‌ی خود زده و گور خود را می کَنَد که دور یا  زود درآن سرازیر می شود .

ب) تباین اخلاق و سیاست

برخی دیگر بین سیاست واخلاق رابطه خاصی را برقرار نمی دانند؛ زیرا سیاست امری اجتماعی است اما اخلاق امری فردی ونهایتاً خانوادگی است. شخص حاکم وخانواده او وهم چنین سایر آحاد افراد جامعه هر اخلاقی که دارا شوند دخیل در امر اداره اجتماع وسیاست  آن نیست. غافل از این که جامعه متشکّل از افراد بوده و فرد و جامعه در تعامل عمیق با یکدیگرند؛ بلکه اساس اخلاق در نحوه تعامل وارتباط با دیگران نمایان گشته ومتحقق می گردد ؛ حال چگونه می توان حکومت را که نوعی تعامل با آحاد اجتماع است بی ارتباط با اخلاق او ونیز سایر افراد انگاشت ؟ 

ج) اخلاق در خدمت سیاست

گروه سوم  اخلاق را در خدمت سیاست می خواهند؛ یعنی حکومت و حاکم وسایرکارگزاران را مقید به رعایت قواعد ارزشی واخلاقی نمی بینند مگر آن جا که سیاست اقتضاء نماید و بر عکس هر جا سیاست اقتضاء نماید به راحتی اخلاق وحتی قانون مصوّب را زیر پا نهاده و طبق سیاست و امیال وهوی وهوس و منافع مادی خود یا خانواده یا حزب خود عمل می کنند، و در این گیر ودار منافع و مضارّ مردم اهمیّت ندارد و پیامدهای سوء ناشی از اتّخاد برخی تصمیم­ها به بهانه‌ی «اقتضاء سیاست» توجیه می شود.

برخی با همین نگاه های غلط به جامعه اسلامی ، قوانین ومجریان قانون اسلامی می نگرند ومتأسفانه برخی حکّام جامعه اسلامی هم همین شیوه های غلط را در پیش گرفته وطبق همین مبانی شوم فرمان رانده و سیمایی کریه وزشت از سیاست را به نمایش گذاشتند ونه تنها افراد را از حاکم وقت وحکومت بیزار کرده اند، بلکه نسبت به اصل دین وقوانین مدنی والهی آن بدبین نموده اند.

د) سیاست بر مدار اخلاق

در برابر دیدگاه­های فوق دیدگاه دیگر نیز وجود دارد که حاکمان و سیاستمدران را ملزم می­کند تا در تمامی اقدامات و تصمیمات سیاسی از حیطه‌ی اخلاق خارج نشوند و در همه حال اخلاق را مدّ نظر قرار داشته و از هرگونه اقدامی که باعث ظلم و اجحاف به همه یا بخشی از شهروندان است، پرهیز کنند. نظام سیاسی اسلام که می­توان از آن به عنوان نماینده‌ی نماینده‌ی شایسته‌ی این دیدگاه یاد کرد، حکومت را به مفهوم مشارکت، هدایت، مدیریت و خدمت گرفته واساساً سیاست جدای از اخلاق در این فرهنگ غنی جایی ندارد . سیره نبوی ( صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم ) در دوران ده ساله حکومت اسلامی درمدینه ، برترین الگوی حکومت انسانی و الهی را به جامعه بشریت در طول تاریخ به نمایش نهادند .

پس از ایشان حکومت چهار ساله‌ی علوی (علیه‌السلام) نیزبه دنباله روی از سیره نبوی ، گونه ای متمایز ازحکومت و فرمانروایی را  برای جهانیان به ثبت رسانید و جلوه روشنی از امکان همزیستی و تعامل اخلاق وسیاست به نمایش گذاشت.  

برخی مؤلفه­های اخلاق کارگزاران

الف) تقوای الهی

باور به خدا آدمی را پروا پیشه می کند زیرا حرمت نگه می دارد. هرچه این این باور عمیق تر باشد، وارستگی انسان از پستی وآلودگی، تجاوز وتعدی از حریم الهی ونادیده گرفتن حقوق مردم، بیشتر می شود. کسی که خود به باور رسیده، به دیگران هم چنین توصیه می نماید: «إتقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشّاهد هو الحاکم» ؛ از نافرمانی خدادر نهان ها بپرهیزید ، چه آن که بیننده است هم او داوری کننده است. (حکمت /324)

ونیز فرمایند : « ولا تهتکوا أستارکم  عند من یعلم أسرارکم»؛ و پرده های یکدیگر را نزد آن کس که از اسرار شما آگاه است ندرید. (خطبه/203)

 در جایی دیگر می­فرمایند: « فاتقوا الله الذی أنتم بعینه» پس پروا کنید از خدایی که شما در مقابل رؤیت او هستید. (خطبه /183)

طبیعت انسانی چنین است که اگر خود را در محضر یک ناظر ببیند ولو آن ناظر یک کودک خرد سال باشد، خیلی مؤدب ترو مقید تر از وقتی است که حضور کسی را حس نکند و هم چنین در کمیت وکیفیت کار هم حضور ناظر بسی مؤثر است، حال اگر حاکم یا هر مسؤول دیگر، خود را دائماً در محضر و مشهد ناظری که خود رسیدگی کننده وحاکم است، به خصوص ناظری که در اوج عظمت وهیبت است وراه وگزیری از حکومت وعقاب او یافت نشود وهیچ رشوه و پارتی بازی در إعمال عدالتش راه نمی یابد ببیند، مسلم است که به خود اجازه دزدی وخیانت در حقوق خدا ومردم را نخواهد داد؛ پس وظیفه اش را به نحو اکمل وبا کمیت وکیفیت برتر انجام خواهد داد، چه آدمیان با خبر شوند وقدردانی کنند یا مطلع نشده وهیچ قدردانی انسانی ومادی در کار نیاید؛ زیرا همو که عقاب کننده است، پاداش دهنده نیز می باشد، پس در پی بی اعتنایی دیگران به تلاشش هم، دلسرد نشده وخستگی نا پذیر به خدمت به خلق کمر همّت می بندد.

امام علی( علیه‌السلام ) در آغاز نامه 53 خطاب به مالک اشتر چنین می­نویسند:

« این فرمان بنده خدا علی امیرمؤمنان ( علیه‌السلام ) به مالک بن حارث اشتر است .... اورا فرمان می دهد به تقوی وترس از خدا و فداکاری در راه اطاعتش وپیروی از آن چه در کتابش  به آن امر نموده ، چه واجب وچه مستحب ؛ که کسی جز با پیروی از آن ها سعادتمند نمی شود وجز با انکار وتباه کردن آن ها بدبخت نمی شود   ( نامه / 53 )  

 حضرت تأکید می نماید که به سان آن کسان مباش که همین که به حکومت رسیدند قرآن را بوسیده وکنار نهاده وگفتند کار ما دیگر با تو تمام شد؛ آنان که برای رسیدن به متاع دنیا زهد فروخته و وقت رسیدن به مراد دل  خدا ومعاد وکتابش وارتباط عبادی با خدا را فراموش کردند.

همین عبودیت است که جلوافسار گسیختگی حاکم وسایر کارگزاران وآحاد ملت را گرفته وهمه را به سوی تکامل واقعی پیش رانده وسعادت دنیا وعقبای آن ها را فراهم می آورد و إلا حکومتِ منیت وخود محوری در همه عرصه ها مانع کمال وسعادت خود وسایرین می شود ؛ زیراهرکس به دنبال هوی وهوس ومنافع خود رفته و چه بسا در این راستا حقوق کثیری را ضایع می نماید و وقتی دیگران هم شاهد تضییع حقوقشان شدند، آن ها هم در صدد دفاع از حقوق خود و انتقام برآمده ونزاع وکشمکش پیدا می شود وبا نزاع هیچ یک به اهداف متعالی انسانی ره نخواهند پیمود .

 حضرت می­فرمایند «خود را موظف به عدالت داشته و اولین نشانه‌ی آن نفی هوی و هوس از خودت می باشد» ( خطبه / 87 )

در پی حکومت مبتنی بر خوف از پروردگار جایی برای سالوسگری ونفوذ دیگران برحاکم برای رسیدن خودشان به منافعی ومحروم کردن دیگران باقی نمانده وجای خود را به تعهد واحساس مسؤولیت در برابرخدا ومردم می سپارد وتزویر وریا ونفاق جایش را به تزکیه وتطهیر نفوس وعمل کثیر خالصانه می دهد، زیرا جلب نظر مخلوق جایش را به تحصیل رضایت خداوند می­دهد

2- زهد وساده زیستی

پیامبر اکرم ( صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم) میل به دنیا سر منشأ هرخطا ولغزش معرّفی کردند. در عرصه سیاست نیز حبّ دنیا می­تواند سرمنشأ همه‌ی لغزش ها واجحاف ها گردد. به جهت دنیا طلبی است که انسان به چپاول و غارت و تجاوزو خیانت و جنایت روی آورده و خود را از هر درنده­ای خطرناک تر می سازد. انسان تا عطش قدرت و هوس رسیدن به فرمانروایی را در خود فرونشناند نمی تواند با هدف استقرار احکام و فرامین قدم در راه به دست قدرت نهد و پس از به دست گرفتن منصب و جایگاه، بر اساس مصالح مردم و تحقق آرمانی­های الهی فرمانروایی کند. امیرمؤمنان حال زراندوزان را اینگونه توصیف نموده­اند:

« ظالمان براساس پیمانی که به هم دارند، فتنه را از یکدیگر به إرث می برند؛ اولینشان رهبر آخری شده وآخرینشان به اولی اقتداء می کند؛ برسردنیای پَست با هم در مسابقه اند وبراین مردار گندیده چون سگان  ودرندگان چنگال ودندان به هم نشان می دهند وبا هم در گیر می شوند» ( خطبه / 151 )

حاکم خدا محور وآخرت گرا، حکومت وسیاست را نیز ابزار خدمت به الله و دینش و خلق الله می شمارد ، پس هرگز اجازه‌ی سوء استفاده از این مقام و موقعیت را به خود و اطرافیانش نمی دهد بلکه از این فرصت نیز برای انجام وظیفه و ادای حقوق خدا و مردم بهره جسته وامید به عطایای برتر وپایدارتراخروی می دوزد همچنانکه خود حضرت امیر نیر در بیان علّت پذیرش خلافت فرمودند:

« اگر خداوند از علماء پیمانی سخت نگرفته بود که در برابرشکمبارگی ستمگرو گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرارنگیرند، هرآینه ریسمان حکومت را برگردنش افکنده  وآن را رها می کردم وعطایش را به لقایش بخشیده، آخرش را با همان کاسه اولش سیراب می کردم و همان گونه که برای وحدت امت اسلامی  پس از ارتحال پیامبر اکرم ( صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم ) از حکومت کناره گرفتم ، اکنون نیزآن را رها می نمودم» خطبه / 3 )

ایشان در جایی دیگر می فرمایند: «خدایا ! هرآینه توخود میدانی که آن چه ما کردیم برای مسابقه‌ی قدرت و سلطنت یا برای تمنای چیزی از بهره های نا چیز دنیا نبود. بلکه برای برگردانیدن نشانه های دین تو و ظهور صلاح و سداد در جامعه .... و اجرای حدود معطّل مانده بود» ( خطبه / 131 ) « به خدا قسم که این لنگه کفش وصله خورده نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است مگر این که حقی را برپا دارم و یا باطلی را دفع نمایم ! » ( خطبه / 33 )

پرهیز از دنیاپرستی مسئولین و زمامداران از جهتی دیگر نیز حائز اهمیّت است. در یک جامعه رفتار و منش و شیوه‌ی زندگی حاکمان همواره به عنوان یک الگوی فرهنگی نقش بسیار مهمیّ در ترویج و اشاعه‌ی فرهنگ و ارزش­های فرهنگی دارد. تجربه ثابت نموده که الگوی کلی زندگی مردم، از نحوه‌ی معاش زمامداران تبعبیّت می کند و به حق فرموده اند که «الناس علی دین ملوکهم» سیره وروش مردم بر طبق روش سلاطین آن­ها می باشد.

حضرت می­فرمایند: « خدای متعال بر پیشوایان دادگر واجب نموده که خود را با ناتوان ترین مردم بسنجند و در حد آن­ها دارایی داشته باشند، تا فقر فقیر را به ستوه و پریشانی نکشاند» ( خطبه / 2.9 )

  بنابراین اگر حاکم خواهان پیاده شدن ارزش­های اخلاقی در صحنه جامعه هستند، باید در مرتبه اول پای بندی خود به  تعهدات اخلاقی را به مردم اثبات نماید. حضرت امیر (علیه‌السلام) با تکیه برهمین اصل می فرمایند: « شما را به چیزی فرمان ندادم، مگر این که خود قبلاً به آن عمل کردم و شما را از چیزی نهی نکردم ، مگر این که قبلاً از آن دست کشیدم»

و نیز فرمایند: «اگر بخواهم به عسل مصفا برسم و به مغز گندم و جامه های ابریشم دست یابم، می توانم راهش را پیدا کنم ، اما از من بسیار دور است که هوای نفسم بر من غالب آید و آزمندی مرابه گزینش طعام ها کشاند، در حالی که شاید درحجاز یا ( اقصی نقاط اسلامی مثل ) یمامه بیچاره ای باشد که به یاد نداشته باشد سیری را و حتی امید یافتن قرص نانی نداشته باشد ....آیا خودم را قانع کنم که به من امیر المؤمنین بگویند اما در مشکلات روزگار با آن ها مشارکت نداشته و برایشان در سختی ها الگوی ( صبر و عفت و تقوی ) نباشم ؟» ( نامه / 45 )

3- اقتدار و استقامت درسایه‌ی توکل بر خداوند

حاکمی که بر خدا توکل نداشته و فاقد اعتماد به نفس است، یا به راحتی تسلیم مشکلات شده و بزودی به زانو در می آید و یا برای حلّ مشکلات خرد و کلان دست نیاز به سوی بیگانگان دراز می کند. آن چه مسلّم است بیگانه هیچ گاه دلسوز بیگانه نخواهد بود وبیش از این که در فکر حلّ مشکلات طرف مقابل باشد، در پی کسب امتیاز و تحصیل منافعی برای خویش است و دراین راستا ملت نیز به نوعی کم یا بیش تحت سلطه بیگانه واقع می شود و برای حلّ مشکلاتش مجبور می شود منویّات واهداف بیگانه را هم تحقّق بخشد. ثمره این بدبختی عقب ماندگی جامعه وازدیاد وابستگی آن به بیگانگان وسوء استفاده دشمنان از این وابستگی است. مسلّم است بیگانه به صدور لوازم ومصنوعات مادی اکتفاء نکرده، بلکه به هر بهانه وفشاری فرهنگ واخلاق منحط خود را نیز به کشور وابسته می فرستد تا آن را از اخلاق وفرهنگ متعالی خود تهی کرده وبا حذف عِرق ملّی ومذهبی راه را برای نفوذ و سلطه بیشتر خود هموار نماید.

حضرت علی(علیه‌السلام) توکل به خداوند را بهترین یاور برای تحمّل و شداید معرّفی کرده و در وصف انسان­های متوکّل می فرماید:

« اگر غربت وناآشنایی آن ها را به وحشت اندازد ، ذکرتو مونس شان شود ، واگر مصائب برایشان فروریزند به پناهگاه تو رو آورند، زیرا می دانند که سررشته کارها به دست تو است وهمه از قضاء تو نشأت می گیرند » ( خطبه / 227 )

نمونه روشنی از نقش توکل و اعتماد به نصرت الهی را می توان در رهبری داعیانه‌ی رهبر کریم انقلاب در هدایت کشتی انقلاب در طوفان حوادث سال­های آغازین حکومت اسلامی مشاهده کرد. حضرت امام خمینی در مورد اهمیّت توکل بر خداوند در بیرون رفت از معضلات حکومتی بیان داشتند:

«ما افتخار می کنیم که در این نبرد طولانی و نابرابر فقط با تکیه برسلاح ایمان وتوکّل بر خدای بزرگ ودعای بقية الله - عجّل الله تعالی فرجه - واعتماد به نفس و همّت دلاور مردان و شیر زنان صحنه ی کارزار به پیروزی رسیده ایم وخدا را سپاس می گزاریم که منّت هیچ قدرت وکشوری و ابرقدرتی در جنگ برگردن ما نیست و مردم کار آزموده ومتوکّل ما با استعانت از ذات مقدّس کبریا یکّه و تنها و مظلومانه برمشکلات بسیاری ... فائق آمده است وعلاوه برموفقیّت­های اعجاز گونه... به تحوّلات شگرف صنعتی ... آن هم بدون حضور هیچ مستشاری وبدون هیچ کمک خارجی دست یافته­اند» ( صحیفه امام / ج20 /صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم 326)

4- قاطعیّت در اجرای تصمیم­ها

یکی از مهمترین شاخصه­های شخص والی و فرمانروا آن است که تصمیم­هایی صحیح و به موقعی اتّخاد کند و در اجرای آن نیز خللی به خود راه نداده و در عملی کردن آن­ها قاطعیّت از خود نشان دهد هرچند این تصمیم­ها با منافع گروهی در تعارض و تضادّ باشد. حضرت أمیرِ(علیه السلام) خطاب به والی خویش فرمودند:

«حق را در مورد ملازمان حق چه نزدیکان وچه غیر نزدیک ، ملازم شو و در این راستا صابر و خود نگهدار باش، حال هر چه می خواهد بر سر خواص و خویشانت آید، بیاید وعاقبتش را با همه سنگینی اش بپذیر، زیرا ثمراتش پسندیده است» ( نامه / 53 )

وقت شناسی در حیطه‌ی تصمیم­سازی نیز در حوزه‌ی مدیریّتی و زمامداری از اهمیّت فراوانی برخوردار است. از یک سو ممکن است یک فرصت استثنائی تنها یک بار برای فرد پیش می آید که اگر سستی کند از دست می رود و از سوی دیگر در برخی موارد تصمیم گیری، نیازمند دقّت وتأمّل بیشتر وارزیابی بیشتر جوانب کار است وچه بسا عجله در این کار ممکن است خسارت های جبران ناپذیری را به همراه آورد. جمع بین این دو خصیصه زیرکی وتجربه وذکاوت خاصی را می طلبد.

حضرت علی (علیه‌السلام) دراین زمینه به مدیران و کارگزاران سفارش می­کنند که «قبل از وقت ، درانجام کار عجله نکن و در وقتش آن را رها نکن و به امور مبهم لجاجت نداشته باش ودر مورد  امور روشن، سستی منما، پس هر چیزرا درجای مناسبش قرارده وهرکاری را در موقع مناسبش به انجام رسان »

                 

تعامل اخلاقی کارگزاران با یکدیگر

1) مشورت در روند تصمیم سازی

از جمله اموری که کارگزان در تعامل با یکدیگر باید مدنظر قرار دهند استفاده از تجارب و افکار یکدیگر و انجام مشورت در اتّخاد تصمیم­هایی است که اثرات آن متوجّه کل رعیّت و تمامی شهروندان می­شود. در مشورت همه علمها وتجارب خُرد وکلان روی هم ریخته شده و در تصمیم گیری نهایی همه خود را سهیم می شمارند وبدین جهت هم برای خود ارزش قائل می شوند وهم خود را درپذیرش فرآیند یا عواقب اجرای تصمیم متعهد می یابند، پس در صورت عدم کارآمدی برنامه ریخته شده، احدی به خود اجازه ایراد گیری بر برنامه را نداده وراه عصیان وطغیان بسته می شود ودر صورت موفقیّت طرح، همه خود را به حمایت وپیگیری آن تا رسیدن به مرحله نهایی و نتیجه مطلوب موظف می دانند.

ازسوی دیگرعدم مشاوره نشانه خود کامگی، خود محوری، غرور واستبداد به رأی می باشد البته در انتخاب مشاوران باید دقّت کافی را به عمل آورد و افراد لایق وامتحان پس داده و ورزیده انتخاب شوند ، حضرت علی (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر به برخی از شاخصه­های مشاورین لایق اشاره می کنند:

«در مشاوره­ات بخیل را راه  مده، زیرا تورا ازتفضّل منصرف نموده و تو را از فقربیم می دهد، ترسو را (در مشاوره راه مده ) زیرا تو را در انجام امور تضعیف می کند، و نه حریص را زیرا زیاده خواهی از راه ستم را برایت زیبا می نمایاند. به درستی  که بخل وترس وحرص گرچه حالاتی متفاوتند، اما سوء ظن نسبت به ( امداد و نصرت و رحمت ) الهی همه را با هم جمع می کند .... برای تثبیت آن چه کشور را به صلاح آورد ومردم را برراه درست مستقیم نماید ، باعلماء وحکماء گفتگو و بحث کن » ( نامه /53 )

2) توزیع مسؤو لیتها با توجه به قابلیت ها

از هر فردی در پُست و شغلی باید استفاده شود که برای آن علم وتبحّرو به خصوص تجربه وانگیزه کار کافی را دار است. اگر مسؤولیت به کسی سپرده شود که شایستگی یا توان انجام آن را ندارد، علاوه براین که کار لنگ مانده و قانون و مردم معطل می مانند، خود وی نیزدر پی شکست دراین مقام خود را باخته و یا به مشکلات دیگر روانی و رفتاری هم مبتلا می شود؛ در حالی که اگر همین فرد را در پُست لایقش می نهادند، هم کار رو به راه می شد وهم خود فرد سر خورده نمی گشت وهم مردم وقانون معطل نمی ماندند.

امام علی ( علیه‌السلام ) همین اصل را اینچنین به مالک اشترگوشزد می نمایند:

« بدان که مردم طبقات ( مختلفی اند که ) اصلاح نمی شوند مگر بعضی به واسطه برخی دیگر و برخی از بعض دیگر بی نیاز نیستند... خدا برای هر گروه سهم و حدّی و وظیفه ای قرار داده که نزد ما در کتاب و سنت محفوظ است .. فرمانده سپاه را کسی قرار ده ، که برای خدا و رسول و امامت خیر خواه و دلسوز و از همه پاکدامن تر و حلم و صبرش از همه بیش ترو از غضب دورتر باشد ، زود عذر پذیرد و نسبت به ضعفاء مهربان ترو در مقابل اقویاء سختگیرتر باشد و به جهت درشتی از کوره درنرود و با ناتوانی از کار نایستد ... کسی را برای قضاوت برگزین که از بین مردم از همه نزدت برگزیده تر باشد، تا کثرت مراجعه اورا در تنگنا ننهد و دعوای شاکیان سبب لجاجت و کج خلقی او نشود و بر لغزش ها پا فشاری ننموده و هرگاه حق را شناخت از بازگشت بدان إبا نکند و نفسش مشرف طمع نباشد و برعلمش بدون تفحص تکیه ننماید و در شبهات متوقف ( محتاط ) شده وبر أخذ حجت ها مصّر بوده و از مراجعه مکررشاکی به تنگ نیاید و بر کشف امور صابر باشد و وقتی حکم روشن شد از همه در اجرای آن قاطع تر باشد. از کسانی باشد که ستایش او را از حق دور نکند و سبب تمایلش به یکی از طرفین دعوا نشود . و این گروه چقدر اندک هستند» ( نامه /53 )

3) نظارت و بازرسی

از جمله اقدامات مهمّ حکومتی و وظایف والیان بازرسی مداوم از سازمان­ها و نهادها زیر مجموعه‌ی خود می­باشد. بازرسان در حکم چشم بینای حکومت باید اعمال کارگزاران حکومتی را زیر نظر بگیرند و در صورت مشاهده‌ی تخلّف آن را به مراجع بالاتر گزارش کنند.

 امام علی ( علیه‌السلام ) در مورد این مهم به مالک اشتر توصیه می­کند:

«آن گاه به امور آن ها(کارگزاران) آن گونه نظارت نما که والدین برکار فرزندانشان نظارت دارند کارهای بزرگ تورا از دقّت در امور جزئی باز ندارد ... در کارهای کارگزارانت بنگر وآن ها را آزمایش نما وبا استبداد وهوس آن ها را به کارمگیر، زیرا نوعی ازستم وخیانت است... پس از اعمالشان جست وجو نما وبازرسانی ازأهل صدق و وفا برآن ها بگمار تا به امانت داری وشفقت بر رعیت وادار شوند. یارانت را به دقت زیر نظر بگیر، پس اگر یکی از ایشان دست به خیانت گشود و بازرسان همه بر خیانتش متفق شدند، همین گواهی برایت کافی است که دستت را برای عقوبت بدنی اش ( حد یا تعزیرش ) باز کنی و هرچه را ازراه خیانت به دست آورده بازستانی وسپس ذلیلش کرده و مهر خیانت بر جبینش نهاده و طوق ننگ و اتهام را بر گردنش نهی ....»

4) نصح وموعظه

ازآنجا که انسان موجودی اجتماعی است، دائماً در حال تعامل با دیگران است و هیچ انسان عاقل ومتعهدی نمی تواند و نباید نسبت به روش و منش دیگران وآن چه در صحنه اجتماع می گذرد بی تفاوت باشد و یا چشم خود را بر ناهنجاری­ها ببندد و مسأله­ای که در واقع وعین در حال گسترش است ودیریا زود دامان او و متعلقاتش را می گیرد را در ذهن پاک کند.

حکمت فریضه امر به معروف ونهی از منکر به همین اسرار برمی گردد و ساده ترین و رایج ترین ومهم ترین روش و مصداق امر به معروف ونهی از منکر ، ارائه آن در قالب نصح وموعظه – چه به صورت شخصی و فردی و چه به صورت خطابه و جمعی می باشد.

یکی از وظایف حاکم نصیحت افراد تحت امر به خود به فاصله گرفتن از اشرار و عدم معاونت آنهاست. فساد مدیران و داخل شدن آنها در شبکه­های فساد اقتصادی و اخلاقی، دیگر کارگزاران را نیز به فساد وظلم کشانیده و وجهه‌ی حکومت را درانظار عمومی لوث خواهد کرد. پس امام ( علیه‌السلام ) به مالک اشتر یاد آوری می نمایند که « بدترین وزراء آن هایند که در خدمت أشرار بوده ودر گناهان وظلم آن ها شریک بوده اند و یاران گناه و برادر ظلم همین هایند»

 البته همان گونه که نصح وارشاد دیگران وظیفه حاکم است، خود نیز باید نسبت به شنیدن نصح و تذکّرات دیگران گوشی شنوا داشته باشد تا از لغزش ها وخطاها در امان بماند. بدیهی است این مهم وقتی محقق می شود که دیگران دارای آزادی بیان و جرأت اظهار نظر برخلاف میل و ذائقه حاکم و سایر کارگزاران باشند واستبداد وخفقان حاکم نباشد. حضرت امیر(علیه‌السلام) به مالک اشتر می­فرماید: «خواص یارانت کسی باشد که حقائق تلخ را برتو باز گوید (متملق وچاپلوس ودروغگو نباشد ) و تو را در اموری که مورد رضایت حق برای اولیائش نیست یاری ننماید، چه تو را خوش آیند باشد یا نباشد.»

ایجاد آزادی بیان حق، شرح مشکلات وحتی شبهات شان برای مردم در هر عرصه ای بدون ترس از کسی، یکی از حقوق اخلاقی وطبیعی مردم بر والی و حاکم می باشد وهیچ حاکمی نباید خود را بی نیاز از مشورت با صاحب نظران و نیز بی نیاز از شنیدن درد دل ها و مشکلات مردم بداند؛ زیرا در همین مشاوره ها و رویارویی­های صمیمانه و بی دغدغه است که نقاط ضعف و قوّت حکومت شناسایی شده و روابط مردم و حکومت مستحکم گردیده وامید به بقاء واستمرار حکومت و موفّقیّت آن در اجرای برنامه ها بیشتر می­گردد، پس امید دشمنان برای رخنه در حکومت وسوء استفاده از همین فاصله ها ونواقص وکاستی ها ازبین می رود .

اخلاق کارگزاران در تعامل با مردم

مردم از منظر اسلام موظفند برای تشکیل وبقاء حکومت اسلامی از هیچ کوشش و مساعدتی دریغ ننمایند امّا با این وجود این مهمّ تنها زمانی محقق می­شود که بین آنها و زمامداران رابطه‌ی مستحکم برقرار بوده و مردم نسبت به زمامداران خود حسن ظن داشته باشند، در غیر اینصورت هرگز حاضر به جان فشانی یا هرگونه تلاش و همیاری دیگری در این راستا نخواهند بود و بلکه سر به طغیان نهاده و با عدم عمل به قوانین و فرمان ها زمینه سقوط حکومت را فراهم می نمایند. بنا براین معامله بهینه کارگزاران با مردم، مهمترین عامل جلب رضایت وبالتبع جلب مساعدتهای مردمی در راه بقاء واستمرارحکومت اسلامی است. به همین جهت مناسب است تا اصول معامله والی با رعیت را در نامه­های و فرمایشات علوی جستجو کنیم.

1) احترام به نظر و شأن مردم

اغلب حکّام ومدیران لازمه قدرت و سیاست را قلدری و خشونت وغلظت می انگارند، یعنی با زیرپا نهادن حرمت وکرامت انسانی به دنبال کسب جذبه و وجهه و پیشبرد اهدافشان می باشند. اما روشن است  این  زور و فشار هیچ وقت دوام ندارد و طبیعت انسان ازهرگونه خشونت وغلظت نفرت دارد و صاحب آن را هرگز به دل خود راه نداده و پذیرایش نخواهد شد . حضرت امیر( علیه‌السلام ) با اشاره به این مهم خطاب به مدیران خود می فرماید:

«عدالت پیشه نما وازخشونت و تندی و حیف و میل پرهیزکن که خشونت و درشتی مردم را به فرار و ترک وطن  می­کشاند و حیف و میل شمشیر را به میان آورد» ( حکمت / 476 )

ایشان در جایی دیگر می فرمایند: « قلب خویش را نسبت به رعیت مملوّ از رحمت ومحبت ولطف کن و همچون حیوان درنده که خوردن ( چپاول ) آن ها را غنیمت می شمرد  نباش؛ زیرا آن ها دو گروه اند: یا برادر دینی تو می باشند و یا شبیه تو در آفرینش؛ پس گاه برآن ها نقص عارض شود و گاه خواسته یا نا خواسته مرتکب لغزش و خطا شوند، بنا براین عفو و گذشت خود را به آن ها عطا نما، همان گونه که دوست داری خدا به تو عفو گذشتش را عطا نماید » ( نامه / 53 )

« در برابر مردم فروتن باش و آنان را با گشاده رویی و نرمخویی تحویل بگیر و با همه یکسان برخورد نما، حتی در نحوه‌ی نگاه کردن و خیره شدن و نوع سلام و احوالپرسی مساوات را رعایت نما تا بزرگان در فریب تو طمع نکنند و ضعیفان از عدالتت مأیوس نشوند» ( نامه / 46 )

اصل احترام وتکریم مردم تا آن جا حاکم است که اصل تشکیل وبرپایی حکومت نیز به سان دوام واستمرارآن به « رضایت عمومی » مردم وابسته است. با نظر به این مهم است که پیامبر عظیم الشأن(صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم) به امیرمؤمنان توصیه می­کنند که «ای پسر أبی طالب ! برعهده‌ی تو ولایت امت من است؛ پس اگردر عافیت و با وحدت نظرو با رضایتشان تورا والی خود کردند، پس به أمر آن ها اقدام نما؛ و اما اگربر سر تواختلاف کردند، پس آن ها را با آن چه در آن هستند رها کن؛ به راستی که خدا برای تو گریزگاهی قرارخواهد داد» ( نهج السعادة / ج5 / ص218- 219 )

امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نیز با عمل به این سفارش و جلب رضایت عمومی مردم به تصدّی مقام خلافت اقدام کردند و با همین رضایت عمومی ، بر طلحه و زبیر احتجاج می نماید.[1]

عدم نظرخواهی از مردم در مورد کسی که می خواهد مسلط برهمه‌ی شؤون آن ها شود عین بی اعتنایی به وجود وخواسته ایشان است. حال چگونه از مردمی که چنین بی اعتناء ازآن ها و رأی و نظرشان تصمیم گیری شده و مورد توهین و تحقیر واقع شده اند، می توان انتظار همیاری و همکاری و حتی اطاعت از قوانین و مقررات موضوعه را داشت؟ بدون رضایت مردم کدامین طرح و برنامه را می تواند با موفقیّت کامل به مرحله اجراء در آورد؟  و بالاخره بدون رضایت توده مردم و دلگرمی وامید آن ها به بقاء حکومت، چگونه می توان از ایشان انتظار داشت که شرّو فتنه دشمنان داخلی و خارجی را دفع و رفع کنند. از سوی دیگر وقتی مردم حکومت را در کنار خود وهمدم وهمراه خود بیابند و بدانند که حکومت قدر ومنزلت آن ها را گرامی می دارد، متقابلاً آن ها حکومت را تکریم نموده و اوامرش را مطاع و محترم می شمارند زیرا حکومت را خیرخواه خود یافته اند.

2) عدم احتجاب از عامه مردم

معمولاً ارتباط مردم عادی با کارگزاران آسان نیست و درهر حکومتی به تناسب زمان نیروهای نظامی و انتظامی به اسم حفظ امنیت و یا کثرت شواغل کارگزار و غیره مانع ارتباط مستقیم مردم با حاکم می شوند. دوری حاکم از محیط اجتماع وعدم گفتگوی مستقیم او با مردم سبب مجهول ماندن بسیاری ازمشکلات بر وی شده و دست مزوّران وچاپلوسان و... را برای قلب امور یا وارونه جلوه دادن اوضاع باز نهاده و از طرف دیگر دید مردم نسبت به حکومت را منفی کرده و انگیزه‌ی حمایت مردمی از حکومت در مشکلات را منتفی می نماید. روشن است که این وضعیت پایه های حکومت را شدیداً متزلزل کرده و مملکت را آسیب پذیر می کند .

با توجه به این نکته حیاتی است که امام (علیه‌السلام) با عنایت خاصی به مالک اشتر سفارش می نمایند: «قسمتی از وقتت را فارغ بگذار تا شخصاً به کار مراجعان رسیدگی کنی و درمجلس عمومی با آن ها بنشین وبرای خدایی که تو را آفریده متواضع باش و سربازان و محافظان و یاران و شرطه ها را دور کن تا بتوانند بدون لکنت زبان با تو سخن گویند  و بدون هراس از احدی شکایتها و مشکلات سرّی شان را با تو در میان نهند؛ زیرا بارها شنیدم که پیامبر(صلی‌الله‌وعلیه‌و  آله‌وسلم) فرمودند: « هرگز پاک نخواهد شد امتی که برای ضعیفش این امکان نباشد که حقش را بدون لکنت زبان از قوی شان بگیرد» سپس بی احترامی ها وکند حرف زدنشان را تحمّل نموده و تنگ نظری و کج خلقی را از خود دور کن تا خدا ابعاد رحمتش را برایت بسط دهد و ثواب اطاعتش را برایت لازم گرداند و به گوارایی عطا کن و با نیکویی و عذرخواهی امساک نما.( نامه / 53 )

3) عدل وانصاف

از دیدگاه امام علی امام علی (علیه‌السلام) عدل، قانون اساسی فراگیر است[2]  و نشانه‌ی سیاستمداری است[3]. همچنین زیبایی سیاست، به عدالت در امیری است[4] چراکه همه‌ی ما «بندگان و تحت ملکیّت خدایی هستیم که اربابی جز او نیست»[5]  و شخص زمامدار نیز «امین خدا درزمین و برپا دارنده عدالت در سرزمین ها و در میان بندگان وبازدارنده ازتجاوز وتعدّی است»[6]

با این بیانات واضح است که مفهوم حکومت نزد ایشان، امانتداری حقوق ورعایت حرمت مردم و حفظ امکانات و دارایی های آنان و برپایی عدالت و تأمین امنیت و زمینه سازی برای تعالی اخلاقی و دینی همگان می باشد. از همین روست که به مالک اشتر سفارش می نمایند:

« هم خودت وهم زیر دستانت وهرکه در ارتباط با رعیت است، انصاف را نسبت به خدا و مردم رعایت کنید، که اگر چنین نکنی، ظلم کرده ای و هر که برعباد خدا ظلم کند علاوه بر مردم، خدا دشمنش خواهد بود، وهرکه خدا اورا دشمن دارد، حجّتش را از کار انداخته وهمواره خدا در جنگ با او است مگر این که دست بردارد ویا توبه نماید ....هیچ چیزی در تغییر نعمت خدا وتعجیل در عقوبتش، مؤثرتر از گسترش ظلم نیست؛ زیرا خدا دعای کسانی که ( از ظلم ) به تنگ آمده اند را شنواست و در کمین ستمگران است» ( نامه / 53 )

بر همین اساس است که مالک اشتر را با مدارا با اصناف مختلف مردم و عدم تحمیل مالیات­هایی که توان پرداخت آنرا ندارند توصیه می کند و پذیرش عذر مردم را در عدم تأمین خراج سالانه به سبب وجود بلایای طبیعی و کسادی کسب و کار را از او طلب می نماید. در عوض وی را به نتایج مثبت این کار و گسترش عدالت یادآور شده و می­فرماید: « از گسترش عدالت در میان شان خرسند خواهی شد، با تکیه برقوّت زیادتری که نزدشان ذخیره نمودی و رفاه و آسایش آن ها را فراهم کردی  و اعتمادی که آن ها نسبت به عدالت و مدارای تو به آن ها(به دست آوردی)، چه بسا پیش آمدهایی که بعد از این به آن ها وامی گذاری و آن ها با طیب خاطر آن را به انجام برسانند، زیرا آبادانی ، مشکلاتی را در پی دارد»

4) توجه وعنایت به محرومان

توده فقیرجوامع اغلب مورد غفلت امراء واقع می شوند واین سبب ایجاد عقده و کینه نسبت به طبقه حاکم و متعلقات آن شده و بذر بزهکاری، طغیان و انقلاب را در دلهای آن­ها می کارد. چه بسا حکومت هایی که به واسطه سرکشی همین طبقه یا افراد برخاسته از همین طبقه، منقرض و به فراموشی سپرده شده اند . بنابراین بیش ازهرگروهی حاکمان باید درپی دلجویی و رسیدگی به این طبقه باشد، چنان چه اقتضای عدل و انصاف همین می باشد.

این اصل نیزبه طورچشم گیری مورد تأکید امام علی (علیه‌السلام) در حکم ولایت مالک اشتر بر مصر قرار گرفته است:

«هر آینه پایه دین و وحدت و اجماع مسلمین و نیروی مقابله با أعداء، عامه مردم اند، پس توجه و میلت با این ها باشد  پس خدا را ! خدارا ! طبقه پایین اجتماع از کسانی که هیچ راه چاره ای ندارند ، مثل: مساکین، نیازمندان، ازکارافتادگان و زمین گیران، زیرا دراین طبقه افراد قانع و آن ها که فقر را کتمان می کنند وجود دارند. پس برای خدا حقش که تو را درمورد این ها حفیظ نموده، حفظ نما؛ پس بخشی از بیت المال وغله های بلاد اسلامی را درهربلدی، برای آن ها قرارده زیرا دور و نزدیک فرقی نمی کند، پس حق همه را رعایت نما»( نامه / 53 )

« بر والی سزاوار است که درپی رسیدن به زیادتی یا حاصل شدن ورسیدن به متاعی اختصاصی، رفتارش با رعیت تغییر نکند بلکه با نعمتی که خدا به او قسمت کرده ، بیشتر به بندگان خدا نزدیک شده ونسبت به برادران  مهربان تر گردد» ( نامه / 50 )

این ها همه بیانگر این است که حکومت نزد اولیاء الهی ابزاری برای پیشبرد مقاصد الهی بیش نیست. برخلاف دنیا پرستانِ از خدا و آخرت غافل که حکومت را منتهای آمال خود می­پندارند و در راه وصول به آن سر از پا نشناخته و همه توان خود رابرای رسیدن به آن به کار گرفته و در این راستا با شعار هدف وسیله را توجیه می کند، از هیچ عمل منافی اخلاق و انسانیت إبایی ندارند.

ه) تشویق وتنبیه به جا ومناسب

بدون شک اصل تنبیه و تشویقِ به جا و مناسب و به اندازه، یک قانون عام و مهم تربیتی است که در همه‌ی نهادهای اجتماعی می­تواند باعث افزایش راندمان سازمان و بهره­وری بهتر از نیروهای انسانی شود. بر این اساس مدیران همه نهادهای اجتماعی از کوچکترین نهاد آن یعنی خانواده تا بزرگترین آن یعنی کل حکومت باید این اصل مهم را مدّ نظر  قرار داشته و از آن جهت بالابردن انگیزه‌ی و نیز برخورد با سوء عملکردها استفاده کنند.  امام علی ( علیه‌السلام ) به مالک اشتر در این زمینه توصیه می­کند :

« نباید نیکوکار و بدکار نزدت مساوی باشد، پس همانا در این صورت أهل احسان از نیکوکاری دلسرد شده و بد کردار بر کار بدش ترغیب می گردد، پس با هریک متناسب با خودش برخورد کن .... پس خواسته هایشان را برآورده نما وهمواره آن ها را مدح کرده و خوبی هایشان را شمارش نما و کارهای مهم شان را ارج بگذار، زیرا ذکر کارهای خیر شجاع را برکارش تشویق نموده و کاهل را إن شاء الله به تلاش وادار می کند. پس کار و تلاش هر یک را ارزیابی نما و کار یکی را به حساب دیگری مگذار و ارزش کار کسی را پایین نیاور، شرافت کسی سبب نشود که کار کمش را زیاد جلوه دهی و خُردی کسی سبب نشود که کار عظیمش را کم ارزش پنداری» ( نامه /53 )

فرق نهادن بین محسن ومسیء خیّر وبخیل، عالم وجاهل، ودر یک کلام أهل بهشت و دوزخ یک اصل فطری الهی بلکه طبیعتی است حکومت و بلکه هرگونه مدیریّت و مسؤولیّتی هم به عنوان یک شخص حقوقی نمی تواند و نباید نسبت به این مطلب بی اعتنا باشد؛ زیرا برخورد یکسان با خوب و بد، خادم و خائن و یا ناصح و صدیق و سالوسگر و چاپلوس سبب کناره­گیری افراد صالح از حکومت و دلسردی آنان از همکاری و خدمت به آن شده و میدان را برای جاهلان و دنیا پرستانِ سود محور باز می کند و دراین صورت امیدی به عدالت و امنیت نرفته و مردم هم از حکومت متنفر گشته و دولت رو به زوال خواهد رفت.

البته براصل تشویق و تنبیه هم اصل عدالت باید حاکم باشد و نباید در تشویق یا تنبیه به افراط یا تفریط کشیده شده و یکی را کم و دیگری را  که از هر حیث همانند او باشد ، بیشتر تشویق یا تنبیه کند. خود این تشویق و تنبیه ناعادلانه نیز عوارضی را به دنبال خواهد داشت.

و) تلاش در جهت ارتقاء سطح رفاه مردم

یکی ازعوامل مهم شیوع بزهکاری و فحشاء و فساد درجامعه  فقر و بیچارگی توده ضعیف می باشد زیرا اگر شکم گرسنه باشد وخانواده نیز منتظر نان و غذایی باشند که تهیّه‌ی آن در توان سرپرست نباشد، وی برای رفع نیازهای خود و خانواده اش به هرکاری تن می دهد تا شاید شکم خود و خانواده اش را سیر نماید، چه قانونی و حلال باشد یا نباشد و چه به صلاح مملکت باشد یا نباشد. بنابراین مهم ترین راهکار پیشگیری یا محو ناهنجاری های اجتماعی از صحنه اجتماع ، دفع و رفع فقراز مردم با اجرای عدالت ازیک سو و رسیدگی خاص به مشکلات و گرفتاری های آنان از سوی دیگراست و إلا در صورت اهمال وضعیت ایشان مسلماً آفات و تبعات آن دامنگیر همه اقشار جامعه از جمله کارگزاران و خانواده های آنان نیز خواهد شد و وقتی فحشاء و بزهکاری فراگیر شد، کنترل آن ناممکن می گردد و مملکت طعمه مناسبی برای دشمنان خواهد بود.

 حضرت امیر خطاب به کارگزار خود می­نویسد:

«بیش از آن که در جلب خراج بکوشی در آبادی زمین بکوش، زیرا خراج بدون آبادی زمین حاصل نشود و هر که بدون آبادانی دنبال خراج باشد، سرزمینش را خراب و أهل آن را نابود و امرش مگر برای مدت کمی دوام نخواهد آورد ....» ( نامه / 53 )

نتیجه‌ی بحث

مهمترین وظیفه و مسئولیّت زمامداران اتّخاذ تصمیمات کلان و خرد برای اداره‌ی کشور و تدبیر و سیاست زندگی مردم و هدایت آنها به سمت هدایت و رستگاری است. از اینرو اخلاق زمامداری ضمن اینکه به مسئولیّت­های اخلاقی زمامداران و صفات شخصی آنها اشاره داد، به بیان مؤلّفه­های مهمّی که تصمیم­سازی زمامداران را اخلاقی می­سازد اشاره دارد. محور اساسی تصمیم گیری های اجتماعی در نظام سیاسی اسلام سه رکن اخلاقی کلی است که عبارتند از رعایت حق، گسترش عدالت وتأمین رفاه و آسایش عمومی. تصمیم­هایی که یک زمامدار اتّخاذ می­کند باید از سویی طبق موازین و احکام دین باشد و عدالت و تأمین  عدالت اجتماعی را یکی از اهداف اصلی خود قرار دهد. در عین حال نباید از واقعیّات عینی زندگی روزمره‌ی مردم غفلت ورزد و تنها به تحقق ایده­­آل هایی بیاندیشد که یا امکان تحقق نداشته و یا عموم مردم قادر به انطباق و همراهی با آن نیستند. برای تحقّق این اهداف کلی زمامداران باید در روندتصمیم سازی از نظرات دیگران نیز استفاده کنند، نصایح و انتقادات به جای اطرافیان را شنیده و عمل کنند، در اجرای تصمیمات اخذ شده با توکّل بر خداوند از خود قاطعیّت نشان دهد و مصالح گروه خاصی از مردم را بر منافع عموم ترجیح ندهد،اعمال و نحوه‌ی عمل مدیران زیردست خود را به دقّت تحت نظارت و بازرسی قرار دهند، از تجمّلات و زندگی های پرزرق و برق امتناع ورزند.

منابع و مراجع

برای تدوین این نوشتار علاوه بر قرآن کریم و نهج البلاغه  از منابع زیر استفاده‌ی شایانی شده است:

1- ابن أبی الحدید ، عزالدین عبدالحمید بن هبة الله ، شرح نهج البلاغه ،داراحیاء الکتب العربية ، قاهره: ، ط 1، 1378ق.

2- التمیمی الآمدی ، عبد الواحد ، غررالحکم ودرر الکلم، مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت:1407 ه.ق.

3- جرداق ، جرج ، امام علی ( علیه‌السلام ) صدای عدالت انسانیت، ترجمهه‌ی سید هادی خسروشاهی، تهران: فراهانی،1344ش

4- جعفری، محمد تقی، حقوق متقابل مردم و زمامداران دراسلام، تلخیص: محمد رضا جوادی، تهران: دفترنشرفرهنگ اسلامی، 1378.

5- جعفری، سید محمد مهدی، پرتوی از نهج البلاغه، تهران: وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی  72-81 .

6- جمعی از نویسندگان،جامعه ایده آل اسلامی ومبانی تمدّن غرب، دبیرخانه دائمی ... ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج ) قم: سازمان تبلیغات اسلامی، چ2 ، 79 .

7- خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم ودرر الکلم، تعلیق: میر جلال الدین حسینی ارموی، دانشگاه تهران ،چ3 ،1360

8- دلشاد تهرانی ، مصطفی ، تفسیر موضوعی نهج البلاغه، قم: نشر معارف، چ 10 ، 1385 .

9- رشاد ، علی اکبر و... ، دانشنامه امام علی ( علیه‌السلام )، تهران: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، 1380

10- شهیدی، سید جعفر، زندگانی امیر مؤمنان علی( علیه‌السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،  چ 15، 79 .

11- صالحی مازندرانی، محمد علی، دولت جاوید، قم: صالحان ، 1380 .

12- طبری، أبوجعفرمحمد بن جریر، تاریخ طبری، قارهر: دارالمعارف ط 4 ،1979م.

13- گروه مؤلفان، نهضت علمی وفرهنگی ...، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چ2 ، 87 .

14- مجلسی ، محمد باقر ، بحار الانوار، ، بیروت: مؤسّسة الوفاء، بیروت ، 1403 ه.ق. .

15- مطهری، مرتضی، جاذبه ودافعه علی( علیه‌السلام ) تهران: صدرا، 1380

16- ----------------- ،سیری در نهج البلاغه ، صدرا ، تهران ، مکرر ، 75 .

17- معادیخواه، عبد المجید، خط و فرهنگ حکومت اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 62 .

18- مکارم شیرازی ، ناصر ، پیام امام امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، تهران: دار الکتب الاسلامية 79-82 .

19- محمودی ، محمد باقر، نهج السعادة فی مدرک نهج البلاغه، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات،

20- موسی پور، میثم وکرامتی، محمد تقی، منشور دولت اسلامی، قم: همای غدیر،چ3 ، 84.          21- میر معینی، سید رضا وعبدالمحمدی، حسین، تفسیر موضوعی نهج البلاغه، قم: زلال کوثر، چ1 ، 84 .

22- ماهنامه « طوبی »، مرکز پژوهش های صدا وسیما، کد 1007، ش 4، 85 .

ت ، ط /1 ، 1385- 1397 ق.

                                            

 



[1] - « به درستی که شما می دانید، گرچه کتمان می کنید که من سوی مردم نرفتم مگروقتی که مرا خواستند و با آن ها بیعت نکردم تا وقتی که خودشان با من بیعت کردند و شما هم جزء کسانی بودید که مرا خواستید و با من بیعت کردید ؛ عامه با من برپایه زور یا به طمع مال حاضر و آماده بیعت نکردند» ( نامه / 54 )

 

[2] - «العدل سائس عام» حکمت / 437

[3] - ملاک السياسة العد ل ( شرح غررالحکم / ج6 /  ص611 )

[4] - جمال السياسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة ( همان / ج4 / ص375 )

[5] - « فإنّما أنا و أنتم عبید مملوکون لربّ لا ربّ غیره ( خطبه / 216 )

[6] -  ( همان / ج2 / ص604 )