رضوانه
صدیق علوی
بخش اوّل: اصول
اخلاق سیاست داخلی در سیرهی پیامبر اکرم
صلیاللهوعلیهوآلهوسلّم
4- قاطعیّت در
اجرای عدالت و اقامهی حدود الهی
بخش دوّم:
اخلاق سیاست خارجی در سیرهی رسول خدا (ص)
3- اصل احترام
به قوانین بینالملل
4- اصل صلح و
زندگی مسالمت آمیز
رسول
گرامی اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلّم هدف از رسالت خویش را تتمیم
مکارم اخلاق معرفّی کرده است. از آنجا که بخشی از منش رفتاری ایشان در خصوص ادارهی
جامعهی اسلامی و تعامل با اقوام دیگر بوده است، از اینرو میتوان اصول اخلاق
عملی در سیاست داخلی و خارجی را در سیرهی ایشان جستجو کرد. سیاست در لغت به معنای
«ریاست» و در اصطلاح به معنای «اقدام و انجام چیزی بر طبق مصلحت آن» است. اخلاق نیز
از مادّهی لغوی «خلُق» بوده و در اصطلاح به معانی مختلفی به کار رفته است که
عبارتند از: صفات نفسانی پایدار(ملکه)،صفت ناپایدار و زودگذر و نیز کارها و صفات
نیک. اهمّ صفات و ویژگیهای اخلاقی پیامبر اکرم(ص) در تعامل با مردم عبارتند
از: صبر و استقامت، قاطعیّت در اجرای عدالت و اقامهی حدود الهی، رأفت و مهربانی،
پایبندی به عهد و پیمان، صداقت و امانتداری. همچنین در حوزهی سیاست خارجی،
پیامبر اکرم(ص) اصولی را مبنای عمل و تعامل خویش با دیگر اقوام و ملل قرار داد بود
که عبارتند از: اصل نفی سبیل، اصل عزّت اسلامی، اصل احترام به قوانین
بینالملل، اصل صلح و زندگی مسالمت آمیز، اصل گفتگو و دعوت.
امروزه
برخی از روشنفکران مسلمان گمان کردهاند که بین اخلاق و سیاست رابطهای
آشتی ناپذیر برقرار است؛ چراکه اخلاق در پی حقیقت و سیاست در پی مصلحت و اصلاح
زندگی بشر است ولذا تصوّر نمودهاند این دو با هم ناسازگارهستند؛ در حالیکه به
نظر میرسد در آموزههای دینی چنین انفکاکی وجود ندارد و این دو در کنار هم
قرار گرفتهاند. یکی از بهترین شواهد بر این مسئله سیرهی عملی رسول مکرّم
اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلّم
میباشد.
رسول
گرامی اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلّم در قرآن کریم به عنوان
شخصیّتی با خلق عظیم معرّفی شده است و خود حضرت نیز هدف از رسالت خویش را تتمیم
مکارم اخلاق معرفّی کرده است.
با
توجّه به این هدف عام رسالت نبوی و نیز از آنجا که تدبیر و سیاست جامعه و نیز تنظیم
روابط خارجی بخشی از سیرهی عملی پیامر اعظم(ص) را تشکیل میدهد، میتوان
اصول اخلاق عملی در سیاست داخلی و خارجی را از سیرهی ایشان استخراج کرد و نحوهی
عمل ایشان را به عنوان منشوری برای اخلاق سیاسی و اخلاق حکومتداری، ملاک عمل
قرار داد.
این
تحقیق بر آن است تا با بررسی نحوهی سلوک حضرت در زمینهی نحوهی حکومتداری و
نیز سیاست خارجی، شواهدی را از تلفیق اخلاق و سیاست در سیرهی عملی ایشان ارائه
دهد.
سیاست
از آن دسته از واژهایی است که به نحو متداول در محاورات روزمرّهی ما مورد استعمال
قرار میگیرد ولی وقتی که معنای لغوی آن را جستجو میکنیم، به
پیچیدگیهای این لفظ پی میبریم.
ارائهی
تعریفی جامع و مانع از سیاست کار دشواری است. در مورد ریشهی لغوی این واژه باید
گفت که از مادّهی «ساس» به معنای ریاست گرفته شده است و در اصطلاح به معنای «اقدام
و انجام چیزی بر طبق مصلحت آن»[1]
است.
برای
سیاست دو چهره قائل شدهاند که یکی موفقیّت و اقتدار را نوید میدهد و
دیگری نمایانگر چهرهای خشمآلود و یادآور جنگ، قدرت پرستی و حقکشی
است.[2]
باید
توجّه داشت که واژهی سیاست در قرآن کریم نیامده است امّا واژههایی مانند
امامت، ولایت و خلافت در برخی آیات شریفه وجود دارند که مفهوم و معنای سیاست را
میرساند. به طور مثال در آیهی 257 سورهی بقره آمده است که «الله ولی الذین
آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت، یخرجونهم من
النور الی الظلمات، اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»
در
این آیه شریفه واژهی «ولی» دوبار استعمال شده است. در مرتبهی اوّل، که به خداوند
نسبت داده میشود، به معنای امامت وولایت حق است و در مرتبهی دوّم که به طاغوت نسبت
داده شده است به معنای رهبری و سرپرستی اهل باطل است.
در
آیات دیگر واژهی «حکم» بیان گردیده است. از جمله در آیهی 105 سورهی نساء خداوند
خطاب به پیامبر میفرماید: «انّا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بین الناس بما ارئک
الله». در فرهنگ قرآنی و روایی، اصطلاح «حکم« علاوه بر حکم قضائی، شامل حکم ولائی و
حکومتی که سوی والیان و حاکمان صادر میشود نیز میشود.
درآیهی
دیگری خداوند خطاب به حضرت داود میفرماید: «یا داود انّا جعلناک خليفة فی
الأرض، فأحکم بین الناس بالحق»(ص/26) در این آیه دو واژهی حکم و خلافت در کنار هم
استفاده شده است که میتواند بیانگر معنای مورد نظر ما یعنی همان سیاست باشد؛
چراکه خلیفه به معنای کسی است که ریاست را به عهده میگیرد و حکم دستور فرمانی
است که برای مصلحت و کارآمدی جامعه صادر میشود.
سیاست
در متون دینی و روایی به معنای تربیت، پرورش و ریاست به کار رفته است. از جمله
پیامبر گرامی (ص) در روایتی میفرماید: «کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیاءهم»[3]
یعنی همواره سرپرستی و ریاست بنی اسرائیل را پیامبران بین اسرائیل عهدهدار
بودند و یا در روایتی دیگر آمده است: «فوّض الیه امر الدین و الدنیا لیسوس عباده»[4]
و نیز در روایتی دیگر میخوانیم « والأمام مضطلع بالأمامه، عالم بالسیاسه»[5]
یعنی امام حامل و متکفّل رهبری جامعه و نیز آگاه به سیاست
است.
امّا
از دیدگاه نظریّه پردازان مغربزمین، سیاست به معنای «علم مطالعهی قدرت ودولت
به منظور دستیابی جامعه به امنیّت و رفاه خلاصه میشود. از جمله برخی از
افراد نظیر برتراند راسل سیاست و قدرت را یکی دانسته و قدرت را اینچنین تعریف
میکند: «قدرت را میتوان به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب تعریف کرد»[6]
اخلاق
در لغت جمع «خُلق» است و با واژهی «خَلق» دارای یک ریشهی لغوی میباشند.
«خَلق» به معنای هیئت و شکل و صورتی است که انسان با چشم میبیند و «خُلق» به
معنای قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم قابل رؤیت نیست. امّا از حیث اصطلاح
معنای متعدّدی را برای آن ذکر کردهاند که به برخی از آنها اشاره
میکنیم:
1-
صفات نفسانی پایدار(ملکه): بر اساس این اصطلاح «خُلق» به معنای صفتی است که در نفس
انسان به صورت «ملکه» درآمده است. «ملکه» به صفتی گفته میشود که در روح و جان
انسان چنان نفوذ کرده و راسخ شده است که آثار و افعال مناسب با آن صفت، خواه
پسندیده و خواه ناپسند، خود به خود و بدون تأمّل و درنگ، از انسان صادر میشود.
ابن مسکویه رازی در کتاب تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق مینویسد: «
خُلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهائی دعوت میکند،
بیآنکه نیاز به تفکّر و اندیشه داشته باشد»[7]
2-
صفت ناپایدار و زودگذر: گاهی منظور از واژهی «خُلق» بیان صفات و حالات نفسانی
مناسب با فضائل یا رذایل است و لذا بر این اساس این اصطلاح میتوان گفت که
«اخلاق مجموعهی صفات روحی و باطنی انسان است»[8]
3-
کارها و صفات نیک: مراد از اصطلاح سوّم در مورد واژهی اخلاق، صرفاً حالات یا ملکات
خوب و پسندیده است. مثل اینکه
میگوییم «دروغ گفتن ضد اخلاق است»[9].
با
توجّه به تعاریف فوق میتوان اخلاق را به دو بخش تقسیم کرد. یکی آن ملکاتی که سرچشمهی پدیدآمدن آنها کارهای نیکو
است که اخلاق خوب یا ملکات فضیله نامیده میشود و دوّم صفاتی که منشأ اعمال بد
است و به آن اخلاق بد یا ملکات رذیله گفته میشود.
اخلاق
و سیاست در نظر و عمل سیاسی پیامبر اکرم(ص) پیوندی ناگسستنی دارد و سیاست در نظر
ایشان کاملاً منطبق بر اصول و مبانی اخلاقی است. سیرهی رسول خدا نشان داده است که
در هیج مورد به بهانهی پیشبرد مقاصد سیاسی، آرمانهای اخلاقی ذبح نشده و هیچ
گاه فضائل اخلاقی به نفع سیاست به حاشیه رانده نشدند. از جمله اصول اخلاقی که در
سیرهی سیاسی رسول خدا جایگاه ویژهای داشتهاند میتوان به موارد زیر
اشاره کرد:
صداقت
و راستگویی از ابتدائیترین و بدیهیترین اصول اخلاقی به شمار میرود.
با این حال این اصل اخلاقی در میان سیاستمداران و حاکمان کمرنگ شده و اساساً
برخی سیاست را با دروغگویی و تزویر و همزاد و قرین
میدانند.
صداقت،
راستی و امانتداری در طول زندگی پرافتخار پیامبر گرامی اسلام موج میزند و
همانند شعاع تابناکی، بر تمامی زوایای حیات پربرکتشان پرتو افکنده است. آنحضرت
هیچگاه راضی نشد برای پیشبرد اهداف خود از مسیر صداقت و راستی قدم بیرون نهد بلکه
از همان ابتدای دعوت و رسالت خویش، بر صداقت خویش تکیه کرد و آن وجههی عمل خویش را
مردم قرار داد.
طبری
روایت میکند روزی که پیامبر اکرم مأمور به ابلاغ عمومی دعوت رسالت خویش شد، بر
فراز صخرهای در کوه صفا قرار گرفت و فرمود: ای مردم آیا اگر به شمار خبر دهم
که در پشت این کوه دشمن کمین کرده و قصد حمله به شما را دارد آیا سخن مرا
میپذیرید؟ همگی درجواب گفتند آری تو در نزد ما شخص معتمدی هستی و ما هرگز از
او سخن کذبی نشنیدهایم، آنگاه حضرت ادامه داد: آگاه باشید که من پیامبر خدا و
بیم دهندهی شما از عذاب شدید الهی هستم.[10]
همچنین
امانت داری نیز یکی صفات برجستهی اخلاقی آنحضرت بود و به قدری ایشان با این صفت
شناخته شده بود که وی را «محمد امین» لقب داده بودند.
برخورداری
از این صفت برجسته نیز از جمله صفات و ویژگیهای ضروری حاکم اسلامی است؛ چراکه
اگر حکومت و ادارهی جامعه را امانتی بدانیم که در دست والیان است، کمااینکه امیر
مؤمنان در نامهای به اشعث ابن غیث، والی آذربایجان فرمودند[11]،
آنگاه تنها کسانی شایستگی آنرا دارند که بیش از همه امانتدار بوده و از از هرگونه
خیانتی در امانت مبرّا باشند.
خداوند
پیامبر خویش به دور از هر خدعه و نیرنگی معرّفی کرده و میفرماید: «وما کان لنبی أن یغلّ و
من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامه»[12]
این
آیه در زمانی نازل شده که در غزوهی بدر، قطیفهی سرخی از غنائم کم شد. دراین هنگام
برخی گفتند که آنرا پیامبر برداشته است و بدینوسیله پیامبر را متهّم کردند. خداوند
در این هنگام پیامبرخویش از تمامی این اتّهامات تبرئه ساخت و با تأکید بر
امانتداری رسول خویش، وی را از هرگونه خیانتورزی مبرّا
دانست.
همچنین
برخی مفسّرین در تفسیر آیهی «و ما هو علی الغیب بضنین»[13]
بیان داشتهاند که منظور نفی اتّهام از پیامبر اکرم(ص) نسبت به هرگونه خیانتی
است.[14]
از
جمله اصول اخلاق سیاسی که نقش بسیار مهمّی در اعتماد شهروندان به سیاستگذاران
و والیان جامعه، دارد، پایبندی به وعدهها و میثاقهایی است که زمامدران با
مردم بستهاند و به واسطهی آنها اعتماد مردم را جلب کرده و بر مسند قدرت تکیّه
زدهاند. چه بسیار زمامدارانی که پس از رسیدن به قدرت تمامی وعدههای خود
به مردمی که وی را بر سر کار آوردهاند را فراموش کرده و خلاف آنچه وعده
دادهاند، عمل میکنند.
پایبندی
به عهد و پیمان در تمامی زندگی پیامبر(ص) به وضوح آشکار بود و حتّی در جزئی ترین
مسائل نیز، آنحضرت حاضر به نقض قول و وعدهی خویش نبودند. در روایت است که روزی
رسول خدا(ص) با مردی در نقطهای(صخرهای) قرار گذاشته بود. آفتاب به
شدّت میتابید و شدّت حرارت، پیامبر(ص) را رنج میداد. اصحاب به پیامبر عرض
کردند که زیر سایه رود و در آنجا منتظر مرد باشد. حضرت جواب دادند: وعدهی ما همین
جاست. دراین مکان میمانم تا بیاید»[15]
وجود
رابطهی گرم و صمیمی بین زمامداران و مردم از جمله مهمترین عوامل بقاء حکومت و موجب
استحکام نظام سیاسی است. تحمّل و بردباری سیاسی در مقابل انتقادات خیرخواهانه و عفو
و گذشت در قبال خطای ناآگاهان و نیز پیرهیز از انتقامکشی سیاسی از رقیبان همگی
مؤلّفههایی هستند که رابطه بین والیان و شهروندان را به رابطهای عاطفی
تبدیل کرده و باعث نفوذ کلام وی در دل افراد و بالابردن روحیهی فرمانبرداری از وی
میگردد.
بدون
شک یکی از عوامل موفقیّت پیامبراکرم(ص) در امر رسالت و تبلیغ دین، حسن خلق و رأفت و
عطوفت ایشان نسبت به مردم بود. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر خویش
میفرماید: «ای پیامبر! اگر با مردم سختدل بودی و با خشونت رفتار
میکردی، هرآیینه از کنار تو پراکنده میشدند»[16]
این
مهر و عطوفت تا حدّی بود که حتیّ دشمنان حضرت نیز از آن بهرهمند میشدند و
حضرت منازعات سیاسی را بهانهای برای زیر پا گذاشتن این اخلاق حسنه
نمیدیدند.
افسر
نامدار پیامبر، حذیفه الیمان، میگوید: «پیامبر(ص) چند مرتبه داوطلبی را خواست
که برای دیدن لشگر ابوسفیان برود. من این کار را قبول کرده و رفتم.با چشم خود دیدم
که ابوسفیان با شتر خود که دستهایش بسته بود، چه رفتاری میکرد. به قدری به وی
نزدیک بودم که در دسترس کمان من واقع شده بود. در آن لحظه میتوانستم فرماندهی
قوای دشمن را نابود کنم ولی به یاد دستور پیامبر افتادم که فرموده بود دشمن را
مرعوب نکنیم. از این جهت از کشتن او خودداری کردم و وقتی که برگشتم، هرچه دیدم بودم
را به پیامبر گزارش دادم»[17]
در
هر جامعه افرادی وجود دارند که با سرپیچی از قوانین حاکم بر جامعه و زیرپاگذاشتن
حدود الهی قصد اخلال در روند ادارهی جامعه و به خطر انداختن امنیّت و رفاه عمومی
را دارند. مقابله با تمرّد مدنی و اخلاگران در نظم عمومی وظیفهایست که بر
عهدهی والیان حکومت و زمامدران جامعه است. در این میان تنها افرادی قادر به انجام
این وظیفه هستند که از قاطعیت لازم برای برخورد با متجاوزین به حقوق مردم و
آشوبگران برخوردار بوده و توانائی اجرای عدالت حتّی اگر با منافع عدّهای در
تضادّ باشد را داشته باشند.
سیرهی
رسول خدا در مسائل شخصی، همواره با عفو و گذشت و نرمخویی همراه بود، امّا زمانی که
پای منافع عمومی و نیز تعدّی به حدود الهی به میان میآمد، حضرت به هیچ وجه
کوتاه نیامده و با صلابت و قاطعیّت برخورد میکردند. اگر کسی به شخص ایشان
جسارتی میکرد، آنرا تحمّل مینمود ولی اگر کسی مرزها و حدود اسلام را نقض
میکرد، دیگر نه تنها تحمّل نمیکرد، بلکه مصمم در اجرای حدود الهی و
برخورد قاطع با شخص متخلّف بود.
در
روایت[18]
است که امّه سلمه، همسر پیامبر، کنیزی داشت که روزی دزدی کرده بود. او را نزد
پیامبراکرم(ص) آورند. در این هنگام امّسلمه راجع به کنیز با حضرت صحبت کرد.
پیامبر فرمود ای امّسلمه! این حدی از حدود خداست که نباید تعطیل شود و آنگاه
حضرت حد را بر وی جاری ساخت.
رسیدن
به اهداف بلند و آرمانهای متعالی تنها در سایه صبر و استقامت و شکیبابی در
مقابل شداید و مشکلات امکانپذیر خواهد بود. بر همین اساس، اداره جامعه و در
دست گرفتن زمام امور به تبع گستردگی کار و سنگینی مسئولیّت با مشکلات و ناملایماتی
همراه است، که موفقیّت در انجام این وظیفهی خطیر و پیشبرد اهداف، صبر و استقامت
مضاعفی را طلب میکند. از اینرو صبر واستقامت یکی از صفات و شرائط مهم در
حاکمان و لازمهی کار و مسئولیّت ایشان است.
صبر
و استقامت یکی از ابزارهای مهمّی است که پیامبر گرامی اسلام در تمامی ابعاد زندگیش
به کار میبست.[19]
در اهمیّت این صفت برجسته اخلاقی همین بس که خداوند در قرآن کریم 19 بار پیامبر
اکرم(ص) را به آن توصیه کرده است از جمله در این آیه که میفرماید: «فاصبر کما
صبر اولوا العزم من الرسل و لاتستعجل لهم»[20]
همچنین در آیات مربوط به جهاد به عنصر صبر اشارهی شایانی شده
است.
در
این جا مناسب تا به نمونهای از شکیبایی آنحضرت در مقابل ناملایمات اشاره داشته
باشیم.
در
جریان جنگ احد، یکی از مشرکان دندانهای جلوی پیامبر را شکست و صورت آنحضرت
شکاف برداشت. اصحاب بسیار ناراحت شدند و از آنحضرت خواستند تا آن شخص را نفرین کند.
پیامبر(ص) به آنها فرمود: «انّی لم ابعث لعاناً ولکنی بعثت واعياً و رحمة»[21]
یعنی من برای ناسزاگوی مبعوث نشدهام بلکه دعوت کننده و مایهی رحمتم. لذا
پیامبر نه تنها وی را نفرین نکرد بلکه در حق وی دعا نمود.
سیرهی
رسول خدا در سیاست خارجی نیز همواره با سعهی صدر و گشاده رویی همراه بود. امّا از
آنجا که در تعامل با ملل بیگانه همواره حقوق جمیع مسلمانان مطرح است و هرگونه
تصمیمگیری، سرنوشت جامعهی اسلامی را تحت تأثیر خود قرار میدهد، سجایای
بارز اخلاق و عفو وگذشت شخصی آنحضرت هیچگاه باعث نشد تا آنحضرت در برابر دشمنان
کینهتوز خارجی و منافقان توطئهگر داخلی، نرمش نشان داده و آنان را به حال
خود رها کند.
پیامبر
اسلام(ص) در عین برخورداریی از بالاترین مراتب شفقت و رحمت، در صورت کشف توطئهی و
پیمانشکنی دشمن و تجاوز آنها به مرزها و مقرّ حکومت اسلامی، با قاطعیّت تمام
با آنها برخورد کرده و آنها را به سزای اعمال ننگینشان میرساند. به همین خاطر
است که درحالیکه خداود در قرآن کریم، پیامبر خویش را «رحمةٌ للعالمين» معرّفی
میکند، در مورد مقابله با کفّار و جنگ با دشمنان به پیامبر خویش فرمان
میدهد که «فشرّد بهم من خلفهم»[22]
یعنی کسانی که با تو در جنگ هستند را تار و مار کن. و نیز در جای دیگر پیامبر خویش
را ملزم میسازد که هرگاه از توطئهی دشمن با خبر شدی و از حسن نیّت آنها نسبت
به خود، مطمئن نبودی، فوراً با اعلام قبلی پیمان بین خود و آنها را لغو کن.[23]
پیامبر
اکرم برای تعامل با اقوام و ملل دیگر اصولی را سرلوحهی عمل سیاسی خود قرار داده
بود و نحوهی رفتار خویش را براساس این اصول تنظیم میکرد. از آنجا که این اصول
تأمین کننده و حافظ منافع مسلمین و کیان جهان اسلام است، اخلاقی سیاسی در
حوزهی سیاست خارجی، که زمامداران
جامعهی اسلامی باید واجد آن باشند، تعهّد در مقابل این اصول و پایبندی به آن در
تعاملات سیاسی با ملل و دول خارجی خواهد بود. ما در ادامه به برخی از این اصول
اشاره میکنیم:
این
اصل بر گرفته از آیهای از قرآن است. خداوند در آیهی 14 سورهی نساء
میفرماید: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً»
اقوال
مختلفی در تفسیر آیه بیان شده است. برخی سبیل را به معنای جهت و دلیل قلمداد
کردهاند و بر این اساس آیه را اینگونه معنا کردهاند: خداوند جهت برتری
برای کافران نسبت به مؤمنان قرار نداده است. برخی دیگر بیان داشتهاند که مراد
نفی سییل کفار بر مؤمنان در قیامت است. امّا ابن عربی این دو احتمال را ضعیف دانسته
و میگوید[24]:
در ارتباط با آین آیه سه وجه متصوّر است.
الف)کافران
نسبت به از بین بردن اسلام ناتوان و عاجزند.
ب)
خداوند هیچگاه زمینهی تسلّط کافران بر مؤمنان را قرار نداده و اگر چنین امری صورت
گیرد، به علّت فاصله گرفتن مسلمانان از تعالیم دینی و اسلامی
است.
ج)
خداوند برای کافران بر مؤمنان سبیل شرعی قرار نداده است.
به
نظر میرسد این آیه بیانگر خواست تشریعی خداوند مبنی بر عدمّ تسلّط یافتن
کافرین بر مسلمانان است. مسلمانان به واسطهی ایمان به ذات باری تعالی و تبیعّت از
پیامبر وی به مراتب بالاتری از انسانیبت نائل شدهاند و لذا در منظر الهی
بالاتر از کفّار میباشند. خداوند خطاب به مؤمنین میفرماید: «سست نشوید و
نگرانی به خود راه ندهید، چراکه اگر مؤمن باشید، شما برتر از ایشانید»[25]
از اینرو هر آنچه باعث شود تا کفار بر جان ومال وناموس مسلمانان مسلّط شده و از
آنها در منافع خویش استفاده کنند، از آنجا که موجب ذلّت و دونمایگی مسلمانان
است، از دیدگاه قرآن کریم مردود است و لذا بر زمامداران و والیان جامعهی اسلامی
واجب است تا به هرنحو ممکن از تحقّق این امر و استیلای کفار و ملل بیگانه بر کشور
اسلامی و منافع آن جلوگیری کنند و به هر قرار دادی که این اصل اساسی را نقض
میکند، تن ندهند.
در
سیرهی رفتار سیاسی پیامبر گرامی اسلام(ص) نمونههای فراوانی یافت میشود
که حضرت درعین مدارا و سازش و انعطافپذیری با غیرمسلمانان، هیچگاه به ایشان
اجازهی نفوذ و برتری بر مسلمانان را
ندادند و در حوزههای مختلف این قاعده را مدّ نظر داشتند.[26]
از
آنجا که دین اسلام کاملترین و جامعترین دین آسمانی و تنها دین مورد پذیرش و
مورد قبول خداوند است، از شرافت و عزّت ویژهای نسبت به سایر ادیان و مکاتب
برخوردار شده است. از اینرو بر جمیع مسلمانان واجب است تا از هر اقدامی که موجب
خدشهدار شدن این عزّت مقدّس میگردد، پرهیز نمایند.
بدیهی است که گسترش روابط بینالملل
مستلرم افزایش سطح تعاملات دیپلماتیک و چانهزنی بر سر منافع است. دراین میان بر والیان و کارگزان
سیاست خارجی لازم است تا هر بیشتر در تعاملات سیاسی خود با دیگر کشورها به ویژه
کشورهای غیراسلامی این اصل اساسی را مدّ نظر قرار دهند و عزّت اسلامی را با هیچ امر
دیگر معامله نکنند. عدم توجّه به این مسئله به معنای کمرنگ شدن عزّت اسلامی و
توسّل به بیگانگان و کفّار جهت کسب عزّتی پوشالی است.
خداوند در قرآن کریم مسلمانانی را به
کافران و کشورهای غیراسلامی متّکی هستند و عزّت خویش را از آنها طلب میکنند را
مورد نکوهش شدید قرار داده و آنها در زمرهی منافقین جای داده
است:
«بشّر
المنافقين بأن لهم عذاباً أليما، الّذين يتّخذون الکافرين أولياء من دون المؤمنين،
أيبتغون عندهم العزّة فأنّ العزّة لله جمِعاً»[27]
یکی
از اموری که نقش مهمّی در حفظ و تأمین صلح جهانی و برقراری رابطهای مسالمت
آمیز بین دول و کشورها دارد. احترام به تعهّدات و قوانین بین الملل و پایبندی
به توافقاتی است که یک کشور با دول دیگر منعقد کرده است. تاریخ سیاسی جهان نشان
داده است که منشأ بسیاری از جنگها و نزاعهای سیاسی، زیر پا گذاشتن
تعهّدات بینالمللی و نقض قوانین بین الملل بوده است.
تاریخ
زندگانی پیامبر اکرم در مدّت اقامتشان در مدینه و طول مدّت ادارهی حکومت
اسلامی مؤیّد این مطلب است، که احترام و پیابندی به تعهّدات و پیمانها با سران
قبائل، از اصول تخلّف ناپذیرحضرت بوده است. برخورد حضرت با مشرکین مکّه، یهودیان
یثرب، نصارای نجران و دیگر اقوام و ملل، همگی شاهدی بر این
مدّعاست.
برقراری
صلح و آرامش و زندگی در سایهی احترام متقابل از جمله عناصر اصلی در رویهی سیاست
خارجی پیامبر اکرم(ص) بوده است. حتیّ زمانی که خداوند فرمان جهاد و جنگ وکفّار را
صادر میکند میفرماید: «وقاتِلوا اَئمّةَ الکُفر اِنّهُم لا أيمانَ لهَم»
یعنی با کفّار بجنگید نه از این جهت که ایمان ندارند؛ بلکه از آنجهت که عهد و
پیمانی برای آنها نیست. از این جهت که ایشان تن به هیچ قراردادی نمیدهند ولذا
امکان زندگی مسالمتآمیز با آنها تحت توافقات مشترک وجود
ندارد.
پیامبر
گرامی اسلام در بدو ورود به مدینه، با تمام قبائل مشرک اطراف مدینه پیمان عدم تعرّض
و صلح امضا کرد.. حتِّی در هنگامی که جنگی پیش میآمد سعی مینمود شروع
کنندهیجنگ نباشد و اگر از جانب متجاوز پیشنهاد صلح داده میشد، از آن استقبال
مینمود و برای برقراری صلح و تفاهم، تمامی همّت خویش را به کارمیبست.
پیامبراسلام
بر اساس رسالت جهانی خویش، وظیفهی دعوت همهی امم واقوام دیگر را به سوی خداوند به
عهده داشت امّا این هدف بیش از آنکه از طریق جنگ و جهاد محقّق گردد، از طریق دعوت
صورت میگرفت. نخستین شیوهی پیامبر(ص) برای رسیدن به هر هدفی، شیوهی
مسالمتآمیز دعوت بود. بر همین اساس است که فقهای اسلام دعوت به حق را بر
برخوردهای خشونت آمیز مقدّم دانستهاند.[28]
دعوت
پیامبر(ص) به شکلها و قالبهای گوناگون از جمله موعظه، مذاکره،
نامهنگاری وگفتگو صورت میگرفت. ایشان در نحوهی دعوت خویش نیز مطابق با
اخلاق انسانی عمل میکرد و هرگز از زور، فریب، نیرنگ برای تحمیل خواستهی خود
بر طرف مقابل، بهره نمیبرد. گفتگوی صادقانه و بدون غلّ و غش و همراه با عاطفه
و محبّت و مبتنی بر استدلال و برهان، شیوههای رایج ایشان در دعوت
بود.
آنچه
گذشت مختصری از رؤوس کلّی حاکم بر منش سیاسی حضرت در تعامل با مردم در صحنهی سیاست
داخلی و نیز اصول حاکم بر تعامل با ملل و اقوام دیگر بود. پیامبر اکرم در پیشبرد
امر رسالت و ادارهی جامعهی اسلامی همواره صداقت، امانتداری، وفای به عهد، شدّت
عمل با مخالفین و صبر و استقامت را سرلوحهی کار خود قرار داده بودند و نیز در
ارتباط با امم و اقوام دیگر اصل نفی سبیل، اصل عزّت اسلامی، اصل تعهدّ در مقابل
پیمانها و تعهدّات، اصل صلح و زندگی مسالمت آمیز و نیز اصل گفتگو و دعوت را مد
نظّر قرار میدادند.
[1]
- لسان
العرب، ابن منظور، ج6، ص 107
[2]
-
اسلامی، حسین،امام، اخلاق، سیاست، انتشارات مؤسّسهی تنظیم و نشر آثار امام
خمینی
[3]
-
طریحی،مجمع البحرین، مادّهی ساس
[4]
- محمد
بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص 226
[5]
- همان،
ص 202
[6]
-
برتراند راسل، ترجمهی نجف دریابندی، تهران: انتشارات خوارزمی، 1361، ص
217.
[7] - خراسانی، رضا، اخلاق و سیاست در اندیشهی سیاسی امام خمینی، قم:
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1383، ص23
[8]
- مفردات
راغب اصفهانی، ترجمهی علام رضا خسروی، انتشارات مرتضوی، ج1، ص 636
[9]
-
غرویان، محسن، فلسفهی اخلاق، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، چ2، ص
25-26
[10]
- امین،
محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج1،
ص232
[11]
- «ان
عملک لیس لک بطعمه ولکنه فی عنقک امانه» سید رضی، نهج البلاغه، قم: دارالذخائر،
1370ه.ش، ج3، ص6
[12]
- آل
عمران/ 161
[13] - تکویر/ 24
[14]
- طبرسی،
مجمع البیان، ج9، ص 678
[15]
- مکارم
اخلاق، ج1، ص24
[16]
- آل
عمران/ 159
[17]
- رسول
اکرم در میدان جنگ، ص30
[18]
- وسائل
الشیعه،ص 332و333
[19]
- جعفر
سبحانی، منشور جاوید، موسسهی امام صادق، انتشارات توحید، 1370، ج10، ص
348
[20]
- احقاف/
35
[21]
-
طباطبائی، محمد حسین، سنن النبی، قم: انتشارات جامعهی مدرسین حوزهی علمیّهی قم،
1419ه.ق، ص 413
[22]
- انفال/
57
[23]
- «و
امّا تخافن من قوم خیانه فانبد الیهم علی سواء» انفال 58
[24]
- احکام
القرآن، ج1،ص 551
[25]
- آل
عمران/ 140
[26]
- کاظم
قاضیزاده، سیاست در حکومت در قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، ج 1، ص
522
[27]
- نساء/
138
[28]
- محمد
حسن نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الأسلام، بیروت: دارالاحیاء تراث
العربی
1-
قرآن کریم
2- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران: گلگشت،
1377.
3-
طبرسی، مجمع البیان،
4- وسائل الشیعه، حر عاملی
5- لسان العرب، ابن منظور،
6-
طریحی،مجمع البحرین، دفتر فرهنگ اسلامی، 1367.
7- مفردات راغب اصفهانی، ترجمهی علام رضا خسروی، انتشارات
مرتضوی،1383.
8-
محمد حسن نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الأسلام، بیروت: دارالاحیاء التراث
العربی
9-
اسلامی، حسین،امام، اخلاق، سیاست، انتشارات مؤسّسهی تنظیم و نشر آثار امام
خمینی
10- خراسانی، رضا، اخلاق و سیاست در اندیشهی سیاسی امام خمینی، قم:
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1382.
11- غرویان، محسن، فلسفهی اخلاق، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه،
12- مکارم اخلاق، طبرسی، بیروت: موسسهی الاعلمی
للمطبوعات..
13- رسول اکرم در میدان جنگ، محمد حمیدالله، ترجمهی غلامرضا
سعیدی،1351
14- جعفر سبحانی، منشور جاوید، موسسهی امام صادق، انتشارات توحید،
15- احکام القرآن، قرطبی، بیروت: دارالإحیاء التراث العربی.
16- کاظم قاضیزاده، سیاست در حکومت در قرآن، انتشارات سازمان
تبلیغات اسلامی
17 برتراند راسل، ترجمهی نجف دریابندی، تهران: انتشارات خوارزمی،
1361.
18- طباطبائی، محمد حسین، سنن النبی، قم:
انتشارات جامعهی مدرسین حوزهی علمیّهی قم، 1419ه.ق
19- امین، محسن، اعیان الشیعه،
بیروت: دارالتعارف للمطبوعات